کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روبراه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روبراه
مترادف و متضاد
۱. سالم، مجهز، مرتب
۲. آماده، مهیا
۳. سرحال، کوک
دیکشنری
ready
-
جستوجوی دقیق
-
روبراه
واژگان مترادف و متضاد
۱. سالم، مجهز، مرتب ۲. آماده، مهیا ۳. سرحال، کوک
-
روبراه
لغتنامه دهخدا
روبراه . [ ب ِ ] (ص مرکب ) عازم حرکت و سفر. (فرهنگ نظام ). رجوع به روبراه شدن و روبراه کردن شود. || آماده . (آنندراج ). آماده و مهیا و حاضر برای کار. || مرتب و منظم و آراسته . (ناظم الاطباء). || شخص مطیع امین مشغول به کار خود. (از فرهنگ نظام ). || بر...
-
روبراه
لهجه و گویش تهرانی
آماده، سالم،نیکو شدن،سالم و سر حال
-
واژههای مشابه
-
روبراه شدن
لغتنامه دهخدا
روبراه شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آماده و متوجه سفر شدن . (آنندراج ). آغاز سفر و حرکت کردن . || راست آمدن کار. (ناظم الاطباء). سر و سامان یافتن کار. || بازگشتن از رفتار نادرست و خلاف . از کارهای ناصواب بازایستادن و در راه صلاح و رستگاری درآمدن .
-
روبراه کردن
لغتنامه دهخدا
روبراه کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده و مهیا کردن . حاضرکردن . || اصلاح کردن . (ناظم الاطباء). درست کردن و سر و سامان دادن . به اسلوب صحیح بازآوردن .
-
روبراه ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
کدمة
-
روبراه شدن/کردن
لهجه و گویش تهرانی
مهیا شدن /کردن
-
جستوجو در متن
-
روبره
لغتنامه دهخدا
روبره . [ ب ِ رَه ْ ] (ص مرکب ) مخفف روبراه . منظم و آماده . رجوع به روبراه شود.
-
راست و ریس
فرهنگ گنجواژه
درست ، روبراه. راست و ریس کردن= آماده کردن.
-
serviced
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمات، سرویس کردن، روبراه ساختن، تعمیر کردن، ماشینیراتعمیر وروغن کاری کردن
-
کارچاق کن
لغتنامه دهخدا
کارچاق کن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) دلال . آنکه کار را روبراه کند.
-
serviceable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل استفاده، تعمیر پذیر، روبراه شدنی، بدرد خور، بی عیب، سودمند
-
servicing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرویس دهی، سرویس کردن، روبراه ساختن، تعمیر کردن، ماشینیراتعمیر وروغن کاری کردن