کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روباه رزک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
روباه صفت
لغتنامه دهخدا
روباه صفت . [ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه در افعال و عادات و حرکات و رفتار مانند روباه باشد. در حیله گری و مکاری و نیرنگ بازی چون روباه . روباه طبع. و رجوع به روباه طبع شود.
-
روباه طبع
لغتنامه دهخدا
روباه طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) روباه صفت . آنکه در مکاری و حیله گری و نیرنگ بازی به طبیعت روباه باشد : با من پلنگ سارک و روباه طبعک است این خوک گردنک سگک دمنه گوهرک . خاقانی .و رجوع به روباه صفت شود.
-
روباه عطف
لغتنامه دهخدا
روباه عطف . [ ع َ ] (ص مرکب ) آنکه در حرکت کردن و برگشتن و پیچیدن به پیش و پس چون روباه چست و چالاک باشد : شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگردببردو، آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.منوچهری .
-
روباه گیر
لغتنامه دهخدا
روباه گیر. (نف مرکب ) آنکه یا آنچه تواند روباه را گرفتار کند. و بمجاز، آنکه در حیله گری و نیرنگ بازی بر روباه پیشی جسته باشد : و آگهیش نه که شودراه گیردوده ٔ این گنبد روباه گیر. نظامی .شنیدم که از گرگ روباه گیربه بانگ سگان است روباه پیر.نظامی .
-
روباه وار
لغتنامه دهخدا
روباه وار. (ق مرکب ) چون روباه . مانند روباه . در رفتار و عادات و حرکات و افعال چون روباه : روباه وار بر پی شیران نهند پی تا آید از کفلگه شیران کبابشان .خاقانی .
-
روباه یار
لغتنامه دهخدا
روباه یار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) یار روباه مانند. یاردورو و نیرنگ باز : او را زنی بود به وعده روباه یاری ، به عشوه شیرشکاری . (سندبادنامه ص 212).
-
خربزه ٔ روباه
لغتنامه دهخدا
خربزه ٔ روباه . [ خ َ ب ُ زَ / زِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )حنظل را گویند و آنرا به کرمانی خرزهره و بعربی علقم می نامند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). هندوانه ٔ ابوجهل . کبست . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چشمه روباه
لغتنامه دهخدا
چشمه روباه . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار که در 4 هزارگزی شمال خاوری خسروآباد و 2 هزارگزی حاجی آباد واقع است . محلی است تپه ماهوری و سردسیر که 37 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله ...
-
روباه باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹روبهباز› [قدیمی، مجاز] rubāhbāz حیلهگر؛ مکار؛ نیرنگباز؛ کسی که مانند روباه حیلهگری میکند.
-
روباه بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] rubāhbāzi مکر؛ فریب؛ حیلهگری؛ نیرنگبازی.〈 روباهبازی درآوردن: [عامیانه، مجاز] خود را ضعیف و افتاده و بینوا و ترسو وانمود ساختن.
-
روباه تربک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] rubāhtorbak = تاجریزی
-
روباه رزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹روباهرزک› (زیستشناسی) [قدیمی] rubāhraze = تاجریزی
-
سوراخ روباه
دیکشنری فارسی به عربی
جحر الثعالب
-
روباه صفتی
دیکشنری فارسی به عربی
مکر
-
صدای روباه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zuza طاری: zuza طامه ای: baqobaq طرقی: zula کشه ای: zuza نطنزی: zula