کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روباه بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
روباه عطف
لغتنامه دهخدا
روباه عطف . [ ع َ ] (ص مرکب ) آنکه در حرکت کردن و برگشتن و پیچیدن به پیش و پس چون روباه چست و چالاک باشد : شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگردببردو، آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.منوچهری .
-
روباه وار
لغتنامه دهخدا
روباه وار. (ق مرکب ) چون روباه . مانند روباه . در رفتار و عادات و حرکات و افعال چون روباه : روباه وار بر پی شیران نهند پی تا آید از کفلگه شیران کبابشان .خاقانی .
-
روباه یار
لغتنامه دهخدا
روباه یار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) یار روباه مانند. یاردورو و نیرنگ باز : او را زنی بود به وعده روباه یاری ، به عشوه شیرشکاری . (سندبادنامه ص 212).
-
خربزه ٔ روباه
لغتنامه دهخدا
خربزه ٔ روباه . [ خ َ ب ُ زَ / زِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )حنظل را گویند و آنرا به کرمانی خرزهره و بعربی علقم می نامند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). هندوانه ٔ ابوجهل . کبست . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چشمه روباه
لغتنامه دهخدا
چشمه روباه . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار که در 4 هزارگزی شمال خاوری خسروآباد و 2 هزارگزی حاجی آباد واقع است . محلی است تپه ماهوری و سردسیر که 37 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله ...
-
روباه باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹روبهباز› [قدیمی، مجاز] rubāhbāz حیلهگر؛ مکار؛ نیرنگباز؛ کسی که مانند روباه حیلهگری میکند.
-
روباه تربک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] rubāhtorbak = تاجریزی
-
روباه رزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹روباهرزک› (زیستشناسی) [قدیمی] rubāhraze = تاجریزی
-
سوراخ روباه
دیکشنری فارسی به عربی
جحر الثعالب
-
روباه صفتی
دیکشنری فارسی به عربی
مکر
-
صدای روباه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zuza طاری: zuza طامه ای: baqobaq طرقی: zula کشه ای: zuza نطنزی: zula
-
روباه صفت
دیکشنری فارسی به عربی
ماکر
-
مث روباه
لهجه و گویش تهرانی
مکار
-
روباه مردگی
واژهنامه آزاد
حالت روباه مرده را به خود گرفتن. نقل است که روباه در پاره ای مواقع ، حیله و نقشه ای در سر دارد و برای دفع خطر و یا حمله به صید خود، خود را به حالت مردن می زند
-
کبک و روباه
لغتنامه دهخدا
کبک و روباه . [ ک َ ک ُ ] (اِخ ) نام رودی است . آبش تلخ و شور و بی فایده است . از چشمه ٔ بی بی حکیمه برخیزد و از میان ناحیه ٔ لیراوی کوه کیلویه گذرد و در نزدیکی قریه ٔ بویرات ناحیه ٔ لیراوی به دریای فارس ریزد. (فارسنامه ٔ ناصری چ سنگی ص 328).