کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روا شمردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
روا بازى
لهجه و گویش بختیاری
ruâ bâzi روباهبازى، حیلهگرى.
-
روا سیا
لهجه و گویش بختیاری
ruâ siâ روباه سیاه (در باور مردم، کُرک بدنروباه سیاه به هنگام خطر عرق مىکند.در این باره ضربالمثلى نیز هست:mess-e ruâ kolkes araq kerd:مانند روباه کُرکش عرق کرد، یعنى متوجه خطر شد وخود را نجات داد).
-
حاجت روا
لهجه و گویش تهرانی
کسی که به مرادش میرسد
-
حاجت روا کردن
لغتنامه دهخدا
حاجت روا کردن . [ ج َ رَ ک َ ] (مص مرکب ) اسعاف . اسئال . انجاح . نجح . حاجت روا کردن خواستن . استنجاز. استنجاح . تنجز. برآوردن نیاز کسی : گوید که هم جلالت کعبه است قصر شاه هر حاجتم که باشد در وی روا کنم .مسعودسعد.
-
شیرى یا روا؟
لهجه و گویش بختیاری
širi-yâ-rua? شیرى یا روباه؟
-
حاجت روا شدن،حاجت روایی
لهجه و گویش تهرانی
مراد گرفتن
-
جستوجو در متن
-
مجاز شمردن
فرهنگ واژههای سره
روا داشتن
-
تجویز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) روا شمردن ، روا کردن .
-
تجویز
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجازه، اذن، جواز، رخصت ۲. روایی، ۳. اجازه دادن، جایز شمردن، روا شمردن ≠ تحریم
-
تجویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tajviz جایز دانستن؛ جایز شمردن؛ اجازه دادن؛ روا دانستن؛ روا داشتن.
-
تجویز کردن
واژگان مترادف و متضاد
اجازه دادن، جایز شمردن، روا داشتن، مناسب تشخیص دادن ≠ منع کردن
-
جایز شمردن
لغتنامه دهخدا
جایز شمردن .[ ی ِ ش ِ ش ُ م َ م ُ دَ ] (مص مرکب ) روا داشتن . اجازه دادن . مباح کردن . اذن دادن . دستوری دادن . پذیرفتن .
-
مباح کردن
واژگان مترادف و متضاد
حلال کردن، روا دانستن، جایز دانستن، مجاز کردن، جایز شمردن ≠ تحریم، مکروه دانستن
-
تحلیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - حل کردن ، تجزیه کردن . 2 - روا شمردن ، حلال کردن .
-
جائز داشتن
لغتنامه دهخدا
جائز داشتن . [ ءِ ت َ ] (مص مرکب ) اباحه . روا شمردن . مباح کردن .