کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روایح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روایح
/ravāyeh/
معنی
= رایحه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
روایح
فرهنگ فارسی معین
(رَ یِ) [ ع . روائح ] جِ رایحه .
-
روایح
لغتنامه دهخدا
روایح . [ رَ ی ِ ] (ع اِ) صورتی است از روائح بمعنی بویهای خوش یا ناخوش : روایح کرمت با ستیزه رویی طبعخواص نیشکر آرد مزاج کسنی را. انوری .و در این حالت روان فردوسی که به رایحه ای از روایح فردوس مخصوص باد... (جهانگشای جوینی ).اگرم چو عود سوزی تن من فدا...
-
روایح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: روائِح، جمعِ رائحَة] [قدیمی] ravāyeh = رایحه
-
جستوجو در متن
-
روائح
لغتنامه دهخدا
روائح . [ رَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ رائحة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). ج ِ رائحة که بمعنی بوی خوش باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به رائحة و روایح شود.
-
منتنه
لغتنامه دهخدا
منتنه . [ م ُ ت ِن َ / ن ِ ] (از ع ، ص ) بدبو. (ناظم الاطباء). منتنة.- روایح منتنه ؛بویهای بد. (ناظم الاطباء).|| (اِ) غالسیفس . غالیس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به غالیس شود.
-
حس شامة
لغتنامه دهخدا
حس شامة. [ ح ِس ْ س ِ م م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شم . بویائی . قوه ای که بدان تمییز روایح کنند. وآن یکی از حواس خمسه ٔ ظاهره است . رجوع به حس شود.
-
کسنی
لغتنامه دهخدا
کسنی .[ ک َ / ک ِ ] (اِ) مخفف کاسنی و آن گیاهی باشد دوایی و تلخ . (برهان ). کاسنی . (ناظم الاطباء) : روایح کرمت با ستیزه رایی طبعخواص نیشکر آرد مزاج کسنی را. انوری .رجوع به کاسنی شود.- کسنی تلخ ؛ کاسنی دشتی . (ناظم الاطباء).
-
موتی
لغتنامه دهخدا
موتی . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ممال مَوت̍ی . ج ِ میت . مردگان . (یادداشت مؤلف ) : زهی روایح جودت ز راه استعدادامید شرکت احیا فکنده موتی را. انوری .بسان غنچه بدن در کفن همی بالدز اعتدال هوای بهار، موتی را.سلمان ساوجی .و رجوع به مَوت̍ی و میت شود.
-
انماط
لغتنامه دهخدا
انماط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَمَط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قسمها. نوعها. شکلها. طرزها. گونه ها. روش ها. || ابره ، هر فرش که باشد و نوعی از گستردنی نگارین . (آنندراج ): باغات چهارگانه ... مبسوط به انواع انماط عبقری . و معطر به روایح اسفاط عنبری . ...
-
رایحة
لغتنامه دهخدا
رایحة. [ ی ِ ح َ ] (ع ص ، اِ) رایحه . رائحة. اسم فاعل از ریشه ٔ «روح ». مؤنث رائح . زن شادمانی کننده . (ناظم الاطباء). || زنی که درشبانگاه آید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، روائح .(المنجد). || زنی که در شبانگاه کار کند.(ناظم الاطباء). رجوع به ر...
-
عمار
لغتنامه دهخدا
عمار. [ ع َم ْ ما ](ع ص ) مرد بسیار نمازگزار و بسیار روزه دار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). بسیار عبادت کننده و متعبد. (از متن اللغة). || قوی ایمان و ثابت و استوار در امر خود. (منتهی الارب ) (ن...
-
ابوالنجم
لغتنامه دهخدا
ابوالنجم . [ اَ بُن ْ ن َ ] (اِخ ) ابن ابی غالب بن فهدبن منصوربن وهب بن مالک نصرانی . طبیبی فاضل و جامع علم و عمل بود در طبقه ٔ اطبای شامیین بحسن علاج و جودت معرفت در صناعات طبیّه معروف و مشهور است چنانکه در ترجمه ٔ آن طبیب یگانه متقدمین اهل سیر بدین...
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی ناگرفته لبن . منجیک .جهان دختر خواجگی را همی بدو داد چون باز کرد از لبن . فرخی .وان گل سوس...