کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رواه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رواه
/ravāh/
معنی
طعام زندانیان؛ غذای زندانیان و اسیران.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رواه
لغتنامه دهخدا
رواه . [ رَ ] (اِ) طعام است مر زندانیان را. (از آنندراج ). قوت و طعام زندانیان و اسیران . (ناظم الاطباء) : قفس تن شده بدل زندان پاره های جگر رواهش دان .ابوالمعانی (از شعوری ).
-
رواه
لغتنامه دهخدا
رواه . [ رُ ] (ع اِ) جنبش آب بر روی زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
-
رواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زواه› [قدیمی] ravāh طعام زندانیان؛ غذای زندانیان و اسیران.
-
واژههای مشابه
-
رواة
لغتنامه دهخدا
رواة. [ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِراوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). روات . رجوع به راوی و روات شود. || در اصطلاح ادب و لغت به جمعی از مردم گفته می شود که اشعار و امثال و اقوال و اخبار مختلف عرب را جمع و نقل وروایت کنند. و رجوع به روایة ...
-
واژههای همآوا
-
رواح
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) اول شب . 2 - (مص ل .) شبانگاه شدن .
-
رواح
لغتنامه دهخدا
رواح . [ رَ ] (اِخ ) اسم موضعی است . (معجم البلدان ).
-
رواح
لغتنامه دهخدا
رواح . [ رَ ] (ع مص ) شبانگاه شدن به جایی یا کاری کردن در آن . (از منتهی الارب ). آمدن و رفتن در شامگاهان و کار کردن در آن و آن خلاف غُدُوّ است و مطلقاً به معنی آمد و شد نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). سیر کردن در شبانگاه و این معنی اصل است و توسعاً...
-
رواح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ravāh شبانگاه؛ سر شب؛ اول شب؛ از وقت زوال تا شب.
-
جستوجو در متن
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن حبیش . از رواة است .
-
روات
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . رواة ] (اِ.) جِ راوی ؛ روایت کننده ها.
-
بجانی
لغتنامه دهخدا
بجانی . [ ب َج ْ جا ] (اِخ ) ابوالفضل مسعودبن علی از رواة بود. (از معجم البلدان ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َ رَ ](اِخ ) بنت عبدالرحمن . از رواة است . (منتهی الارب ).