کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روانپویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
psychodynamics 1
روانپویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] الگوی نیروهای برانگیزندۀ خودآگاه یا ناخودآگاه که به رخداد یا حالت روانشناختی خاصی منجر میشود
-
واژههای مشابه
-
پویه
فرهنگ نامها
(تلفظ: puye) فرایند ؛ (در قدیم) حرکت یا رفتن نه به تندی نه به آهستگی ، دویدن.
-
پویه
واژگان مترادف و متضاد
۱. رفتار ۲. دویدن
-
movement 1
پویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از قسمتهای مستقل در یک قطعۀ موسیقی
-
پویه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمص .) نک پوییدن .
-
پویه
لغتنامه دهخدا
پویه . [ ی َ ] (اِخ ) دهی از بلوک کلاته دهستان مرکزی بخش میامی شهرستان شاهرود، واقع در 33 هزارگزی شمال میامی و 8 هزارگزی شمال راه آهن خراسان . جلگه ، معتدل ، دارای 200تن سکنه ، فارسی زبان . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و...
-
پویه
لغتنامه دهخدا
پویه . [ ی َ /ی ِ ] (اِمص ) اسم از پوییدن . رفتاری متوسط نه آهسته و نه تند. (برهان ). رفتن نه بشتاب و نه نرم . رواغ . (منتهی الارب ). تاخت . بپویه رفتن . پوییدن : زواره چو بشنید آن پند اوی بپویه فکند اسپ و بنهاد روی . فردوسی .یکی شارسان دید و جای بزر...
-
پویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹پوی، پو› [قدیمی] puye ۱. دو: ◻︎ پایش از آن پویه درآمد ز دست / مهر دل و مهرۀ پایش شکست (نظامی۱: ۸۲).۲. رفتن، نه سریع نه کند.
-
psychodynamics 2
روانپویهشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] هر دیدگاهی که بر جنبههای تحول و تغییر و تعامل فرایندهای ذهنی و هیجانی و انگیزشها و سائقها تأکید داشته باشد
-
روان
واژگان مترادف و متضاد
۱. رقیق، سیال، مایع ۲. جاری، ساری، متداول ۳. جان، روح، نفس ۴. سلیس، شیوا ۵. راهی، روانه، عازم ۶. لینت، نرمی ≠ جامد
-
liquid 1
روان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] اصطلاحی فراگیر برای اشاره به همخوانهای کناری و لرزشی و زنشی
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( رَ )(ص فا.) 1 - رونده . 2 - جاری . 3 - در حال رفتن .
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) روح ، نفس ناطقه .
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) بی درنگ ، بلافلاصله .