کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روانپریشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
psychosis
روانپریشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] دستهای از بیماریهای روانی که وجود هذیان و توهم از ویژگیهای بارز آنها است
-
واژههای مشابه
-
روان پریشی
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) (حامص .) برهم - خوردگی تعادل روانی که به سازمان شخصیت بیمار آسیب می رساند و به صورت نا راحتی ، ناتوانی یا تعارض با فرهنگ و رفتار پذیرفته شده در جامعه بروز می کند، پسیکوز.
-
روان پریشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (روانشناسی) ravānpariši بیماری روانی که به اختلال شخصیت و قطع رابطۀ بیمار با واقعیت بیرونی منجر شود؛ بیماری روانی.
-
پریشی
واژگان مترادف و متضاد
آشفتگی، اختلال، پریشانی، ژولیدگی
-
substance-induced psychotic disorder
اختلال روانپریشی موادزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] توهمها و هذیانهایی ناشی از اثرات مستقیم کاراندامشناختی مصرف مواد متـ . توهمزدگی hallucinosis
-
postpartum psychosis
روانپریشی پسازایمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی روانپریشی با علائم توهم و هذیان در زنان که اندکی پس از زایمان به وجود میآید
-
organic psychosis
روانپریشی عضوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی روانپریشی که منشأ جسمی دارد
-
brief reactive psychosis
روانپریشی واکنشی گذرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی اختلال روانپریشی که بلافاصله پس از واقعۀ ناگوار نظیر مرگ محبوب ایجاد میشود و تا دو هفته ادامه مییابد و با آشفتگی هیجانی و حداقل یک نشانۀ روانپزشکی همراه است
-
روان
واژگان مترادف و متضاد
۱. رقیق، سیال، مایع ۲. جاری، ساری، متداول ۳. جان، روح، نفس ۴. سلیس، شیوا ۵. راهی، روانه، عازم ۶. لینت، نرمی ≠ جامد
-
liquid 1
روان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] اصطلاحی فراگیر برای اشاره به همخوانهای کناری و لرزشی و زنشی
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( رَ )(ص فا.) 1 - رونده . 2 - جاری . 3 - در حال رفتن .
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) روح ، نفس ناطقه .
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) بی درنگ ، بلافلاصله .
-
روان
لغتنامه دهخدا
روان . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقع در 15هزارگزی جنوب غربی قصبه ٔ بهار و یک هزارگزی جنوب شوسه ٔ همدان به کرمانشاه . کوهستانی است و آب و هوایی سرد دارد. دارای 566 تن سکنه است که مذهب تشیع دارند و به ترکی و...