کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رواننژندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
neurosis
رواننژندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی اختلال روانی که در آن فرد از مدارا با اضطرابها و تعارضهای درونی خود ناتوان است
-
واژههای مشابه
-
نژندی
واژگان مترادف و متضاد
۱. افسردگی، پژمردگی ۲. آزردگی، حزن، رنجیدگی، ملالت ۳. سرگشتگی، فروماندگی ۴. خشم، غضب
-
نژندی
لغتنامه دهخدا
نژندی . [ ن ِ / ن َ ژَ ] (حامص ) غمگینی . دل گرفتگی . ملالت . افسردگی . اندوه . (ناظم الاطباء). غم . ملال . نژند بودن : درستی و هم دردمندی بودگهی خوشی و گه نژندی بود. فردوسی .سلیح و سپاه و درم پیش تست نژندی به جان بداندیش تست . فردوسی .نژندی و هم شاد...
-
نژندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] nažandi ۱. پژمردگی؛ اندوهگینی.۲. سرگشتگی.۳. خشمگینی.
-
نژندی
دیکشنری فارسی به عربی
اضطراب عصبي
-
transference neurosis
رواننژندی انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در روانکاوی، واکنشهای رواننژندانهای که فرایند انتقال آنها را ایجاد میکند اما ناشی از احیا و تجربۀ مجدد تعارضها و ضربههای روانی (trauma) در دوران کودکی بیمار هستند
-
phobic neurosis
رواننژندی هراسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اصطلاحی عام برای تمام انواع هراس
-
hysterical neurosis
رواننژندی هیستریک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی اختلال رواننژندانه که با گسترۀ وسیعی از نشانههای جسمی و روانی منتج از حالت تجزیهای (dissociative) همراه است
-
روان
واژگان مترادف و متضاد
۱. رقیق، سیال، مایع ۲. جاری، ساری، متداول ۳. جان، روح، نفس ۴. سلیس، شیوا ۵. راهی، روانه، عازم ۶. لینت، نرمی ≠ جامد
-
liquid 1
روان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] اصطلاحی فراگیر برای اشاره به همخوانهای کناری و لرزشی و زنشی
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( رَ )(ص فا.) 1 - رونده . 2 - جاری . 3 - در حال رفتن .
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) روح ، نفس ناطقه .
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) بی درنگ ، بلافلاصله .
-
روان
لغتنامه دهخدا
روان . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقع در 15هزارگزی جنوب غربی قصبه ٔ بهار و یک هزارگزی جنوب شوسه ٔ همدان به کرمانشاه . کوهستانی است و آب و هوایی سرد دارد. دارای 566 تن سکنه است که مذهب تشیع دارند و به ترکی و...