کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رواع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رواع
لغتنامه دهخدا
رواع . [ رُ ] (ع اِ) ترس . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از معجم متن اللغة). || حرب . (تاج العروس ) (از معجم متن اللغة). جنگ .
-
رواع
لغتنامه دهخدا
رواع . [ رُ ] (ع مص ) بازگردیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بازگشتن به موضع خود. (از معجم متن اللغة). || ترساندن . || ترسیدن . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). رَوع . (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رُؤوع . (معجم متن...
-
واژههای همآوا
-
رواء
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.)ریسمانی که بدان بار بر پشت ستور بندند.
-
رواء
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) زیبارویی ، جمال . 2 - (اِ.) دیدار نیکو. 3 - چهره ، صورت . 4 - آبرو.
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رَ ] (اِخ ) چاه زمزم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نامی است برای چاه زمزم . (از معجم متن اللغة). اسمی است از اسامی زمزم . (از معجم البلدان ).
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رَ ] (ع ص ) آب سیراب کننده . (دهار). آب خوشگوار و سیراب کننده . (از اقرب الموارد). ماء رواء؛ آب خوشگوار و سیراب کننده . (منتهی الارب ). الرواء من الماء؛ آب خوشگواری که در آن برای واردان سیرابی باشد. آب بسیار سیراب کننده . (معجم متن اللغة) .
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رِ ] (ع اِ) رسنی است که بدان بار بر شتر بندند. ج ، اَرْویة. (منتهی الارب ). ریسمانی که بدان بار برشتر بندند. (برهان قاطع). رسنی که با آن امتعه بر شتر بندند. (از اقرب الموارد). ریسمانی که بدان متاع بر چهارپا بندند. (از معجم متن اللغه ). || ریس...
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَیّان . (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به رَیّان شود. || ج ِ رَیّا مؤنث رَیّان . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رجوع به رَیّا شود.
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رُ ] (ع اِ) منظر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دیدار. (منتهی الارب ). چهره . روی . سیما. (ناظم الاطباء) : گر روا گشت بر اوباش جهان زرق جهان تو چو اوباش مرو بر اثر زرق و رواش . ناصرخسرو.فرخج کوری بدطلعتی چنانکه به است کلنج کیر خر مغ از او به روی...
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن رَوّاع مصری . محدث است .
-
نبض
لغتنامه دهخدا
نبض . [ ن َ ب َ / ن َ ب ِ / ن َ ] (ع ص ) فؤاد نبض ؛ دل تیز چست . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قلب قوی و مردانه . (ناظم الاطباء). شهم رواع . (اقرب الموارد). نبیض . (معجم متن اللغة). شهم زکی . (المنجد).