کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رواس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رواس
/ravvās/
معنی
کلهفروش؛ کلهپز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رواس
لغتنامه دهخدا
رواس . [ رَ ] (اِ) رستنیی باشد و آن بیشتر در آبهای ایستاده روید و به عربی جرجیرالماء و کرفس الماء خوانند. (برهان قاطع). کرفس آبی . بلاغ اوتی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اسم نبطی قرةالعین است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قرةالعین و جرجیرالماء و م...
-
رواس
لغتنامه دهخدا
رواس . [ رَوْ وا ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن الفضل بن محمدبن جعفربن الصالح الرواس ، معروف به میرک بلخی . از مفسران است و کتاب تفسیر الکبیر از اوست . از ابوالحسین احمدبن محمدبن نافع و محمدبن علی بن عنبسة روایت کند. وی بسال 415 یا 416 هَ . ق . درگذشته است ....
-
رواس
لغتنامه دهخدا
رواس . [ رَوْ وا ] (از ع ، ص ، اِ) صاحب آنندراج آرد: صحیح به همزه ٔ مشدد است و به واو خطاست . (آنندراج ). مصحف رَاءّس [ به همزه ٔ مشدده ] است که بمعنی سَرفروش است . (از منتهی الارب ). بائعالرؤوس . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة ذیل رأ...
-
رواس
لغتنامه دهخدا
رواس . [ رِ ] (اِ) ریباس . (شعوری ) (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). ریواس . رجوع به ریباس و ریواس و ماده ٔ قبل شود.
-
رواس
لغتنامه دهخدا
رواس . [ رُوْ وا ] (اِخ ) سیدمحمدمهدی بن علی رفاعی حسینی بغدادی صیادی ، مشهور به رواس و ملقب به بهاءالدین . از افاضل عرفای قرن سیزدهم هجری است . وی در سیزده سالگی پس از وفات پدر به حجاز رفت و در مکه و مدینه مقدمات علوم را بیاموخت و بسن هیجده برای تکم...
-
رواس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عرَبی: رٲّاس] [قدیمی] ravvās کلهفروش؛ کلهپز.
-
رواس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] revās = ریواس١
-
واژههای مشابه
-
رؤاس
لغتنامه دهخدا
رؤاس . [ رُ آ ] (اِخ ) ابن دالان بن سابقة... ابن نوف بن همدان . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
رؤاس
لغتنامه دهخدا
رؤاس . [ رُ آ ] (اِخ ) حرث بن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعةبن قیس عیلان است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و چند تن بدو منسوبند.
-
واژههای همآوا
-
رواث
لغتنامه دهخدا
رواث . [ ] (اِ) به یونانی خشخاش سیاه است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
رواث
لغتنامه دهخدا
رواث . [ رَوْ وا ](ع ص ، اِ) شکنبه پز. سیرابی فروش . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
رؤاسی
لغتنامه دهخدا
رؤاسی . [ رُ آ ] (ص نسبی ) نسبت است به رؤاس و او حرث بن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعةبن قیس عیلان است . || نسبت است به رؤاس بن دالان بن سابقة... (از اللباب فی تهذیب الانساب ).