کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روادید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روادید
/ravādid/
معنی
اجازهنامهای همراه با مهر و امضای نمایندۀ یک کشور که به خارجیان برای ورود به آن کشور داده میشود؛ ویزا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جواز، ویزا
دیکشنری
visa
-
جستوجوی دقیق
-
روادید
واژگان مترادف و متضاد
جواز، ویزا
-
روادید
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) امضاء یا عبارتی که نوشته ای را تأیید کرده و به آن اعتبار می بخشد.
-
روادید
لغتنامه دهخدا
روادید. [ رَ ] (اِ مرکب ) عبارت و امضایی است که نوشته ای را دارای اعتبار می سازد مانند روادید کنسول روی گذرنامه ها. ویزا .
-
روادید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (سیاسی) ravādid اجازهنامهای همراه با مهر و امضای نمایندۀ یک کشور که به خارجیان برای ورود به آن کشور داده میشود؛ ویزا.
-
روادید
دیکشنری فارسی به عربی
تأشيرة
-
واژههای مشابه
-
visa information
اطلاعات روادید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] اطلاعات مربوط به اخذ مجوز قانونی برای ورود به یک کشور و عبور و خروج از آن
-
visa service
خدمات روادید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] کمک به مسافران برای اخذ مجوز قانونی از کنسولگری یا ادارۀ مهاجرت محلی برای ورود به یک کشور یا خروج یا عبور از آن
-
transit visa
روادید گذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مشترک حملونقل] مجوزی که برای عبور از یک کشور با محدودیت زمانی قیدشده در گذرنامه یا دفترچۀ بینالمللی خودرو به افراد داده شود
-
روادید گذرنامه
دیکشنری فارسی به عربی
تأشيرة
-
جستوجو در متن
-
تأشيرة
دیکشنری عربی به فارسی
رواديد , ويزا , رواديد گذرنامه , ويزادادن
-
visa
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویزا، روادید، روادید گذرنامه، ویزا دادن
-
ویزا
واژگان مترادف و متضاد
روادید
-
strudels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روادید