کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رواح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رواح
/ravāh/
معنی
شبانگاه؛ سر شب؛ اول شب؛ از وقت زوال تا شب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رواح
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) اول شب . 2 - (مص ل .) شبانگاه شدن .
-
رواح
لغتنامه دهخدا
رواح . [ رَ ] (اِخ ) اسم موضعی است . (معجم البلدان ).
-
رواح
لغتنامه دهخدا
رواح . [ رَ ] (ع مص ) شبانگاه شدن به جایی یا کاری کردن در آن . (از منتهی الارب ). آمدن و رفتن در شامگاهان و کار کردن در آن و آن خلاف غُدُوّ است و مطلقاً به معنی آمد و شد نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). سیر کردن در شبانگاه و این معنی اصل است و توسعاً...
-
رواح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ravāh شبانگاه؛ سر شب؛ اول شب؛ از وقت زوال تا شب.
-
واژههای همآوا
-
رواه
لغتنامه دهخدا
رواه . [ رَ ] (اِ) طعام است مر زندانیان را. (از آنندراج ). قوت و طعام زندانیان و اسیران . (ناظم الاطباء) : قفس تن شده بدل زندان پاره های جگر رواهش دان .ابوالمعانی (از شعوری ).
-
رواه
لغتنامه دهخدا
رواه . [ رُ ] (ع اِ) جنبش آب بر روی زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
-
رواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زواه› [قدیمی] ravāh طعام زندانیان؛ غذای زندانیان و اسیران.
-
جستوجو در متن
-
ریاحة
لغتنامه دهخدا
ریاحة. [ ح َ ] (ع مص ) رَیاحَة. مصدر به معنی رواح . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رواح شود.
-
ریاحة
لغتنامه دهخدا
ریاحة. [ رَ ح َ ] (ع مص ) ریاحَة. بالا برآمدن و شادمان گردیدن . (منتهی الارب ). مصدر به معنی رواح . (از ناظم الاطباء). رجوع به رواح شود.
-
رواحة
لغتنامه دهخدا
رواحة. [ رَ ح َ ] (ع اِ) سرور که به حدوث یقین حاصل شود و یافتن آن سرور را. (از معجم متن اللغة). سرور و خوشحالی که به یقین چیزی حاصل شود. (ناظم الاطباء). رَواح .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). رَویحة. (معجم متن اللغة). رجوع به رواح و ر...
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صبیح ، زیباروی : کاسات از دست سقاة صباح ، صباح به عشا و رواح به غداة پیوستند. (جهانگشای جوینی ).
-
ریاح
لغتنامه دهخدا
ریاح . [ رَ ] (ع اِ) می . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) || رواح . (ناظم الاطباء). اول شب ، گویند: خرجوا بریاح من العشی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شبانگاه . (آنندراج ).
-
مغازله
لغتنامه دهخدا
مغازله . [ م ُ زَ ل َ / زِ ل ِ ] (از ع ، اِمص ) عشقبازی . (ناظم الاطباء) : از صباح تا رواح با صباح به مغازله و معانقه می گذشت . (لباب الالباب چ نفیسی ص 52). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.