کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روات
/rovāt/
معنی
= راوی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
روات
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . رواة ] (اِ.) جِ راوی ؛ روایت کننده ها.
-
روات
لغتنامه دهخدا
روات . [ ] (اِخ ) رجوع به رواب شود.
-
روات
لغتنامه دهخدا
روات . [ رُ ] (ع ص ، اِ) رواة. ج ِ راوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رجوع به رواة و راوی شود : چنین شنیدم از ثقات روات . (سندبادنامه ص 129).
-
روات
لغتنامه دهخدا
روات . [ رُ ](ع اِ) ج ِ رات است که بلغت یمنی کاه را گویند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رات شود.
-
روات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رُواة، جمعِ راوی] [قدیمی] rovāt = راوی
-
واژههای همآوا
-
رواة
لغتنامه دهخدا
رواة. [ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِراوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). روات . رجوع به راوی و روات شود. || در اصطلاح ادب و لغت به جمعی از مردم گفته می شود که اشعار و امثال و اقوال و اخبار مختلف عرب را جمع و نقل وروایت کنند. و رجوع به روایة ...
-
روعت
لغتنامه دهخدا
روعت . [ رَ ع َ ] (ع مص )روعة. خوف و ترس . (غیاث اللغات ) : چون چشم ناصرالدین بر طلعت ملک افتاد روعت ملک و شکوه پادشاهی زمام اختیار از دست او بستد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 104). و رجوع به روعة شود. || بهره ای از زیبایی : چشم جهان بینی او داغ کردند و ب...
-
روعة
لغتنامه دهخدا
روعة. [ رَ وَ ع َ ] (ع اِ) بیم ، و هی اخص من الروع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ترس و خوف .(ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بهره ای از حسن و جمال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
روعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رَوَعة] [قدیمی] ro[w]'at ۱. ترسناکی.۲. شگفتانگیزی.
-
جستوجو در متن
-
رأت
لغتنامه دهخدا
رأت . [ رَءْت ْ ] (ع اِ) بلغت مردم یمن ،کاه و تبن . (ناظم الاطباء) . ج ، رِوات یا رُوات . (از المنجد) (ناظم الاطباء).
-
ابوذعبان
لغتنامه دهخدا
ابوذعبان .[ اَ ؟ ] (اِخ ) الرّعیل . نام او در روات آمده است .
-
ابوروح
لغتنامه دهخدا
ابوروح . [ اَ ] (اِخ ) اللاخونی . از روات است .
-
ابوعقاب
لغتنامه دهخدا
ابوعقاب . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) از روات است .