کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهگرای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهگرای
لغتنامه دهخدا
رهگرای . [ رَ گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) رهگرا. راهگرا. راهگرای . راهرو. عازم . (یادداشت مؤلف ) : لشکر افغان و اوزبک که از قزلباش محسوب بودند بعد از قتل نادرشاه رهگرای قندهار گردیدند. (مجمل التواریخ گلستانه ). رجوع به راه گرای شود.
-
جستوجو در متن
-
رهگرا
واژهنامه آزاد
عازم . درکتاب ماثر الامراء نوشته شهنوازخان آمده که وی را رهگرای دیار عدم کرد .
-
توشه بستن
لغتنامه دهخدا
توشه بستن . [ ش َ / ش ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بار سفر بستن . مهیای سفر شدن : زین سخن هر سه تن بجای شدندتوشه بستند و رهگرای شدند. امیرخسرو (از آنندراج ).جگربر نوک مژگان خوشه بنددفلک بر دوش انجم توشه بندد. زلالی (از آنندراج ).بر کمر از ترک جهان توشه بست...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [زمان خان ] رئیس قوم خود بود. در ایام تسلط ...