کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهوج
لغتنامه دهخدا
رهوج . [ رَ ] (ع ص ) سست . ضعیف . نرم و نازک . (ناظم الاطباء).
-
رهوج
لغتنامه دهخدا
رهوج . [ رَهَْ وَ ] (معرب ، ص ) راهوار. (دهار) (مهذب الاسماء). معرب رهوار. (یادداشت مؤلف ) (از المعرب جوالیقی ص 156). و مما اخذوه [ ای العرب ] من الفارسیة الرهوج الهملاج و اصله رهوار. (ابن درید در جمهره از سیوطی در المزهر). رجوع به رهوه و رهوار شود.
-
جستوجو در متن
-
رهوه
لغتنامه دهخدا
رهوه . [ رَهَْ وَ ] (معرب ، اِ) فارسی به معنی رفتار نرم و معرب آن رهوج است . (از ذیل المعرب ص 156 از لسان العجم ). صاحب تاج العروس می گوید: کلمه ٔ فارسی است و عرب «رهوج » را از آن گرفته ،به معنی رفتاری نرم و آهسته است . و ظاهراً با رهواریا رهور اشتبا...
-
راهوار
لغتنامه دهخدا
راهوار. (ص مرکب ، اِ مرکب )رهوار. فراخ و نرم رو. فراخ و نرم پوی : کجات آنهمه راهوار اشتران عماری زرین و فرمانبران . فردوسی .برمیان شان حلقه ٔ بند کمر از شمس زرزیر رانشان جمله زرین مرکبان راهوار. فرخی .در زغن هرگز نباشد فر اسب راهوارگرچه باشد چون صهیل...