کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهل
لغتنامه دهخدا
رهل . [ رَ هََ ] (ع اِ) زردابی که با بچه از زهدان برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
رهل
لغتنامه دهخدا
رهل . [ رَ هََ ] (ع مص ) سست و جنبان شدن گوشت یکی و آماسیدن آن بی علت بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سست شدن گوشت . (از تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
-
رهل
لغتنامه دهخدا
رهل . [ رَ هَِ ] (ع ص ) سست و جنبان گوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
رهل
لغتنامه دهخدا
رهل . [ رِ ] (ع اِ) ابر تنک که به شبنم ماند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
رحل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بار، رخت ۲. جایگاه، ماوا، منزل ۳. رحلت، کوچ ۴. جزوهکش
-
رحل
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص ل .) کوچ کردن ، رحلت کردن .
-
رحل
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع . ] (اِ.)1 - اسباب و اثاث . 2 - منزل ، مأوا. 3 - پالان شتر. 4 - وسیله ای که قران یا کتاب را هنگام خواندن روی آن می گذارند. ج . رحال .
-
رحل
لغتنامه دهخدا
رحل . [ رَ ] (ع اِ)پالان شتر. ج ، اَرْحُل ، رِحال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پالان شتر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل ) (از صراح اللغة) (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (دهار). پالان اشتر با جمله آلتها و گویند پالان خر. ج ، اَرْحُل ، رِ...
-
رحل
لغتنامه دهخدا
رحل . [ رَ ] (ع مص ) ترک کردن شهری را. (از اقرب الموارد). کوچ کردن . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از صراح اللغة) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پالان نهادن بر شتر. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از دهار) (از ...
-
رحل
لغتنامه دهخدا
رحل . [ رُح ْ ح َ ](ع ص ، اِ) ج ِ راحِل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
رحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رِحال] rahl ۱. دو تختۀ متصل بههم که باز و بسته میشود و قرآن یا کتاب را موقع خواندن روی آن میگذارند.۲. [قدیمی] اسباب و اثاثی که در سفر با خود برمیدارند.〈 رحل اقامت افکندن: [مجاز] در جایی بار فرود آوردن و اقامت کردن.
-
رَحْلِ
فرهنگ واژگان قرآن
ظرف و اثاث
-
جستوجو در متن
-
خبز
لغتنامه دهخدا
خبز. [ خ َ ب َ ] (ع مص ) فروهشته شدن و مضطرب گردیدن گوشت . (از ناظم الاطباء) رَهَل استرخاء. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد). || (اِ) جای پست و هموار. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || زرداب . (...