کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
full draw
تمامکشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] موقعیتی که در آن زه تا نقطۀ لنگر به عقب کشیده شده و آمادۀ رهش است
-
voice onset time
زمان آغاز واک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فاصلۀ زمانی میان رهشِ گرفت و شروع لرزش تارآواها در همخوانهای انفجاری
-
arm guard, bracer
دستپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] پوششی پلاستیکی یا چرمی برای محافظت از بخش داخلی ساعد در برابر سوختگی ناشی از رهش زه
-
follow through
پیرفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] حفظ موقعیت دست خم لحظهای پس از رهش، برای بالا بردن میزان دقت
-
string dampener
لرزهگیر زه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] قطعهای لاستیکی یا پلاستیکی که برای جذب ارتعاش و صدای ناشی از رهش تیر، بر روی زه نصب میشود متـ . صداگیر زه string silencer
-
archer's paradox
معمای کمانگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] عدم برخورد تیر به دستۀ کمان، با وجود خمشهای متوالی آن در هنگام جدا شدن از کمان در مراحل اولیۀ رهش
-
رهشه
لغتنامه دهخدا
رهشه . [ رَ ش َ / ش ِ ] (اِ) ارده که کنجد آسیاکرده ٔ نرم ساییده باشد. (از ناظم الاطباء). ارده را گویند و آن کنجد سیاه آسیاکرده است که با عسل و شیره و دوشاب خورند. (از آنندراج ) (انجمن آرا) (از برهان ). رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 175 و نیز رِه...
-
retarded bomb
بمب دیراُفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی بمب غیرهدایتشونده (free-fallbomb) که دارای چتری کوچک در انتها برای کاهش سرعت پس از رهش است تا ایمنی هواپیما در پروازهای ارتفاعپایین افزایش یابد
-
کیومورثی
لغتنامه دهخدا
کیومورثی . [ ک َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به کیومرث : نگشتی ز راه کیومورثی هم از راه هوشنگ و طهمورثی . فردوسی .رهش دین یزدان کیومورثی نژاد و بزرگیش طهمورثی . اسدی .رجوع به کیومرث شود.
-
صدر
لغتنامه دهخدا
صدر. [ ص َ ] (اِخ ) وی به لاجوردشوئی مشهور است ، فرزند ابهر است و مردی خوب است اما شعر خود را تعریف بی نهایت می کند و بسیار معتقد است . از اوست این مطلع:چه میکنم ز دیاری که نیست یار آنجاکجاست خاک رهش تا شوم غبار آنجا.(مجالس النفائس ص 158).
-
هون
لغتنامه دهخدا
هون . (صوت ) کلمه ای است که برای تأکید گویند. (آنندراج ). کلمه ٔ تأکید و کلمه ٔ استکراه است . (غیاث اللغات ). هین : پیش آمده در رهش دو وادی یک آتش بد یکیش گلگون آواز آمد که رو در آتش تا یافت شوی به گلستان هون .مولوی (از آنندراج ).
-
لطیف
لغتنامه دهخدا
لطیف . [ ل َ ] (اِخ ) از شعرای اصفهان است در عهد محمدشاه . به هندوستان رفت و در دهلی متوطن شد. این بیت او راست :به عزم گریه نشستم به رهگذار کسی که بر رهش ننشیند دگر غبار کسی .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
فارغی
لغتنامه دهخدا
فارغی . [ رِ ] (اِخ ) صاحب آتشکده آرد: گویند حریفی ظریف و رفیقی الیف بوده و اهل آن دیار [ استرآباد ] به صحبت او مایل . از اشعار اوست :پی نظاره ستاده ست جهانی به رهش من در اندیشه که یا رب به که افتد نگهش .(آتشکده چ بمبئی ص 142).
-
افکنده سم
لغتنامه دهخدا
افکنده سم . [ اَ ک َ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) کنایه از عجز و زاری بسیار باشد. (برهان ) (هفت قلزم ). عاجزگشته . زارگشته . (ناظم الاطباء) : رخش بهرای زر بردن در پیش دیوپس خر افکنده سم مرکب جم ساختن . خاقانی .رخش علل در رهش افکنده سم علت و معلول در آن هر...
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) ملا محمد و از شعرای ایران و از مردم اصفهان است . مؤلف آتشکده ٔ آذر نویسد: بعضی او را خالوی ملا جامی دانسته اند. از اوست :بخواری در رهش افتاده بودم سحرگه آن قرار بیقراران ز من بگذشت چون ابر بهاری مرا بگذاشت چون ابر بهاران . (آتشکده ٔ آذ...