کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رهرو
/rahro[w]/
معنی
۱. آنکه به راهی میرود؛ رونده؛ راهرونده.
۲. (تصوف) [مجاز] سالک؛ زاهد؛ مرید.
۳. [قدیمی] مسافر.
〈 رهرو ازل: (تصوف) [مجاز] سالک؛ طالب حق.
〈 رهرو آخرت: [قدیمی، مجاز] کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد.
〈 رهرو سحر: [قدیمی، مجاز] زاهد شبزندهدار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. درویش، سالک، عارف
۲. راهرو، راهگذر، ، پیسپار، رونده
دیکشنری
marcher, peripatetic, traveler, traveller, wayfarer
-
جستوجوی دقیق
-
رهرو
واژگان مترادف و متضاد
۱. درویش، سالک، عارف ۲. راهرو، راهگذر، ، پیسپار، رونده
-
رهرو
فرهنگ فارسی معین
(رَ هْ رُ) نک راهرو.
-
رهرو
لغتنامه دهخدا
رهرو. [ رَ رَ / رُو ] (نف مرکب ) راه رونده .سالک و مسافر. (ناظم الاطباء) (مجموعه ٔ مترادفات ص 331) (آنندراج ). راهرو. (یادداشت مؤلف ) : ازین بسان ستاره به روز پنهانیم ز چشم خلق و به شب رهرویم و بیداریم . ناصرخسرو.اخترش رهبر است و رهرو ملک رأی با را...
-
رهرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹راهرو› rahro[w] ۱. آنکه به راهی میرود؛ رونده؛ راهرونده.۲. (تصوف) [مجاز] سالک؛ زاهد؛ مرید.۳. [قدیمی] مسافر.〈 رهرو ازل: (تصوف) [مجاز] سالک؛ طالب حق.〈 رهرو آخرت: [قدیمی، مجاز] کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد....
-
جستوجو در متن
-
passerby
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاسدار، رهگذر، عابر، رهرو
-
passer-by
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گذرگاه، رهگذر، عابر، رهرو
-
رونده
واژگان مترادف و متضاد
ذاهب، راهگذر، راهی، رهرو، سالک
-
viators
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واکرها، مسافر، رهرو، رهگذر، عابر
-
viator
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واکر، مسافر، رهرو، رهگذر، عابر
-
wayfarers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهروها، سالک، مسافر پیاده، رهنورد، رهرو، عابر
-
مسافر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosāfer ۱. سفرکننده.۲. (تصوف) رهرو؛ سالک.
-
wayfarer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهرو، سالک، مسافر پیاده، رهنورد، رهرو، عابر
-
سالک
واژگان مترادف و متضاد
۱. درویش، صوفی، عارف ۲. رونده، رهرو ۳. پیرو
-
پیسپار
واژگان مترادف و متضاد
۱. رهرو، رهسپر، عابر ۲. راهی، رهسپار، عازم