کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رها کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رها کردن
مترادف و متضاد
۱. ترک کردن، ول کردن
۲. آزاد کردن، خلاص کردن، رهانیدن، نجاتدادن
دیکشنری
abandon, discontinue, disengage, dislodge, divest, extricate, forsake, leave, loose, loosen, manumit, relax, release, unclasp, uncouple, unloose, turn
-
جستوجوی دقیق
-
رها کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ترک کردن، ول کردن ۲. آزاد کردن، خلاص کردن، رهانیدن، نجاتدادن
-
رها کردن
لغتنامه دهخدا
رها کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آزاد کردن . خلاص کردن . نجات دادن . واکردن . (ناظم الاطباء) : به دو بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تا به منت احسان باشد احسن اﷲ جزاک . رودکی .رها کرد از بند کاوس راهمان گیو و گودرز و هم طوس را. فردوسی .چو از دژ ر...
-
رها کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اترک , اجازة , افتح , تجل , تخل عنه , حرر , حل , دع , زناد , مزلاج ، اِخلاءٌ السَّبيلِ
-
واژههای مشابه
-
open 2
بازیکن رها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] بازیکنی که از نزدیک توسط حریف یارگیری نشده است
-
رها آمدن
لغتنامه دهخدا
رها آمدن . [ رَ م َ دَ ] (مص مرکب ) رها شدن . خلاص شدن . (یادداشت مؤلف ) : بدان تا جهان از بد اژدهابه فرمان و گرز من آید رها. فردوسی .مگر زنده از چنگ این اژدهاتن یک جهان مردم آید رها. فردوسی .نهان بود چند از دم اژدهانیامد به فرجام هم زو رها. فردوسی ...
-
رها جستن
لغتنامه دهخدا
رها جستن . [ رَ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) رهایی جستن . خلاصی خواستن : چو تنگ اندر آمد برش اژدهاهمی جست مرد جوان زو رها. فردوسی .گر نشد غره بدین صندوقهاهمچو قاضی جوید اطلاق و رها.مولوی .
-
رها شدن
لغتنامه دهخدا
رها شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . خلاص گشتن (از قید و بند). (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ). آزاد شدن . یله گشتن . (یادداشت مؤلف ). طلاق ؛ رها شدن از قید نکاح . (از منتهی الارب ). رها شدن زن از شوهر. (ترجمان القرآن ) (از دهار) (از...
-
رها گردیدن
لغتنامه دهخدا
رها گردیدن . [ رَ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رهاگشتن . خلاص شدن . رها شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رها گشتن و رها شدن شود.
-
رها گشتن
لغتنامه دهخدا
رها گشتن . [ رَگ َ ت َ ] (مص مرکب ) رها گردیدن . خلاص شدن . رهایی یافتن . (یادداشت مؤلف ). ول گشتن . آزاد شدن : که پیل سفید سپهبد ز بندرها گشت و آمد به مردم گزند. فردوسی .چنان چون بباید بسازی نوامگر بیژن از بند گردد رها. فردوسی .ز گردان بپرسید کاین ...
-
رها یافتن
لغتنامه دهخدا
رها یافتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . آزاد شدن . خلاص گشتن . (ناظم الاطباء) : نباید که او یابد از تو رهاکه او مانده از تخمه ٔ اژدها. فردوسی .چنین گفت دژخیم نراژدهاکه از چنگ من کس نیابد رها. فردوسی .ندانم که شیرند یااژدهاکه از رزمشان کس نیابد...
-
رها شده
دیکشنری فارسی به عربی
طلقة
-
رها شدن
دیکشنری فارسی به عربی
نبتة
-
رها ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
انغمس
-
رها سازی
دیکشنری فارسی به عربی
خروج