کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهایش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رهایش
/rahāyeš/
معنی
رهایی؛ آزادی؛ نجات.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آزادی، خلاصی، رهایی، نجات، ≠ اسیری
دیکشنری
deliverance, freedom, rescue, salvation
-
جستوجوی دقیق
-
رهایش
واژگان مترادف و متضاد
آزادی، خلاصی، رهایی، نجات، ≠ اسیری
-
رهایش
فرهنگ فارسی معین
(رَ یِ) (اِمص .) نجات ، خلاص .
-
رهایش
لغتنامه دهخدا
رهایش . [ رَ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از رستن و یا رهیدن (ماده ٔ مضارع ره ). (از یادداشت مؤلف ). رهادن . (ناظم الاطباء). || نجات . خلاص . آزادی . خلاصی . (ناظم الاطباء) : چو ماهی به سینه درون جان توچنان می زبهر رهایش طپد. ناصرخسرو.برآسمان ز کسوف سیه ر...
-
رهایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] rahāyeš رهایی؛ آزادی؛ نجات.
-
واژههای مشابه
-
abandonment of a parcel, abandon d'un colis (fr.)
رهایش بسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] صرفنظر کردن فرستنده از ارسال یک بستۀ پُستی که امکان تحویل آن به گیرنده وجود نداشته باشد
-
جستوجو در متن
-
relaxation
فرهنگ لغات علمی
رهایش
-
caffeine release
فرهنگ لغات علمی
رهایش کافئین
-
let it go
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رهایش کن
-
يَذَرُهَا
فرهنگ واژگان قرآن
رهايش مي کند - آن را وا مي گذارد
-
سُدًى
فرهنگ واژگان قرآن
مهمل - آن چه به آن بي اعتنايي مي شود و به حسابش نمي آورند و بيهوده رهايش مي کنند
-
تخلص
واژگان مترادف و متضاد
۱. شهرت، کنیه، لقب، نام ۲. رستن، رهایش، رهایی ۳. گریز
-
آزادی
واژگان مترادف و متضاد
۱. استخلاص، استقلال، خلاص، خلاصی، رهایش، رهایی، نجات ۲. اختیار ۳. حریت ۴. فراغت ≠ اسارت، بندگی، رقیت
-
وؤول
لغتنامه دهخدا
وؤول . [ وُ ئو ] (ع مص ) پناه گرفتن به جایی یا به کسی . (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || رهایش جستن و بشتافتن به سوی جایی . (اقرب الموارد) (آنندراج ).