کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهاورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رهاورد
/rahāvard/
معنی
چیزی که کسی از سفر برای کسی میآورد؛ سوغات؛ ارمغان: ◻︎ کار روزی چو روز دان بهدرست / که رهآورد روز روزی توست (سنائی۱: ۱۰۶).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارمغان، تحفه، رهآورد، سوغات، هدیه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهاورد
واژگان مترادف و متضاد
ارمغان، تحفه، رهآورد، سوغات، هدیه
-
رهاورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹راهآورد، راهآور، رهآورد› rahāvard چیزی که کسی از سفر برای کسی میآورد؛ سوغات؛ ارمغان: ◻︎ کار روزی چو روز دان بهدرست / که رهآورد روز روزی توست (سنائی۱: ۱۰۶).
-
واژههای همآوا
-
ره آورد
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (اِمر.) سوغات ، ارمغان .
-
ره آورد
لغتنامه دهخدا
ره آورد. [ رَه ْ وَ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) راه آورد. سوغات و ارمغان و هر چیزی که چون شخصی از جایی بیایدبرای کسی بیاورد اگر چه چند بیت از نظم و نثر باشد.(ناظم الاطباء) (از برهان ). کنایه از چیزی است که چون کسی از جایی آید به طریق تحفه آورد و سوغات ن...
-
جستوجو در متن
-
سوقات
فرهنگ واژههای سره
رهاورد
-
عراضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عراضَة] [قدیمی] 'orāze راهآورد؛ رهاورد؛ سوغات.
-
سوغات
واژگان مترادف و متضاد
ارمغان، تحفه، رهاورد، هدیه
-
ارمغان
واژگان مترادف و متضاد
پیشکش، تحفه، رهاورد، سوغات، کادو، هدیه
-
تحفه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارمغان، پیشکش، رهاورد، سوغات، کادو، هدیه ۲. طرفه، کمیاب، نادر، نفیس ۳. بدیع، تازه، نو
-
هدیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارمغان، انعام، پیشکش، تحفه، تعارف، خلعت، رهاورد، سوغات، نثار، هبه ۲. شیربها
-
ارمغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹یرمغان› 'armaqān هدیه؛ تحفه؛ سوغات؛ رهاورد: ◻︎ آن را که تو از سفر بیایی / حاجت نبُوَد به ارمغانی (سعدی۲: ۵۹۳).
-
راتب
لغتنامه دهخدا
راتب . [ ت ِ ] (ع ص ، اِ) ثابت و برجای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || روزمره : عیش راتب ؛ دائم ثابت و الراتب عند المحدثین : ما یقدم مکافاة لمن هو فی منصب او خدمة؛ یعنی راتب در نزد محدثین آن چیزی است که بکسی که دارای منصبی است یا خدمتی انجام میدهد تق...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...