کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهانیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهانیده
لغتنامه دهخدا
رهانیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف ) رهانده . نجات داده شده . خلاص گردانده . (از یادداشت مؤلف ). نَقَذ. (منتهی الارب ). رجوع به رهانده و رهانیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
رهانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) rahānde رهانیده؛ رهاشده؛ نجاتدادهشده.
-
رهانده
لغتنامه دهخدا
رهانده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف ) رهانیده . نجات داده شده . خلاص کرده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رهانیده و رهاندن شود.
-
نقیذ
لغتنامه دهخدا
نقیذ. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) آنچه از دست خصم رهانیده باشند. (از اقرب الموارد). رجوع به نقیذة شود.
-
خلانیده
لغتنامه دهخدا
خلانیده . [ خ َ دَ / دِ ] (ن مف ) فروشده . داخل شده . نصب شده . || محکم کرده . || رهانیده . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
دل افروز فرخ پی
لغتنامه دهخدا
دل افروز فرخ پی . [ دِ اَ زِ ف َرْ رُ پ َ / پ ِ ] (اِخ ) بر حسب دو بیت ذیل از فردوسی نامی است که شاپور ذوالاکتاف به کنیزک رومی ایرانی نژاد که او را از اسارت رومیان رهانیده بود داد : کنیزک که او را رهانیده بودبدان کامگاری رسانیده بوددل افروز فرخ پِیَش...
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) آزاد و رهانیده شده و پاک کرده شده و خلاص کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به خلاص شود.
-
نقذ
لغتنامه دهخدا
نقذ. [ ن َ ق َ ] (ع ص ) رهانیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خلاص داده و نجات بخشیده . (از اقرب الموارد). || (اِ) گویند: ما له شقذ و لانقذ؛ نیست اورا چیزی . (از منتهی الارب ). رجوع به شقذ شود. || (مص ) رستن . رهیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
محقون
لغتنامه دهخدا
محقون . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده و نگاهداشته شده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محبوس . بازداشته . (یادداشت مرحوم دهخدا).- محقون الدم ؛ رهانیده شده از قتل . (از منتهی الارب ). بجان رسته .- || در اصطلاح فقه آن که قتل او جایز نیست و قاتل از جم...
-
نقیذة
لغتنامه دهخدا
نقیذة. [ ن َ ذَ ] (ع ص ، اِ) اسبی که از دست دشمن رهانیده باشند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه از دست دشمن رهانده باشند از قبیل اسب و اشتر و جز آن . (از اقرب الموارد). ج ، نَقائِذ. || زره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درع . (اقرب الموارد). || ز...
-
الکساندر نوسکی
لغتنامه دهخدا
الکساندر نوسکی . [ اَ ل ِ ن ِ ] (اِخ ) دوک بزرگ روسیه ، پسر یاروسلاو دوم .1218 م . بدنیا آمد، وی در آغاز والی ایالت نووگورد بود؛ پس از آن بعنوان دوک بزرگ در کیف و ولادیمیر حکمرانی کرد،و به سال 1240 م . بر سویسیان و دانمارکیان و شوالیه های آلمان که مت...
-
ابراهیم عادلشاه
لغتنامه دهخدا
ابراهیم عادلشاه . [ اِ م ِ دِ ] (اِخ ) چهارمین پادشاه از سلسله ٔ عادلشاهی دکن در هندوستان ، فرزند اسماعیل شاه ، دومین از پادشاهان این دوده و نواده ٔ یوسف شاه مؤسس این سلسله است . به روایتی که در هندوستان شایع است یوسف شاه از سلاله ٔ سلاطین عثمانی و ...
-
بحرین
لغتنامه دهخدا
بحرین . [ ب َ رَ ] (اِخ ) سرزمینی واقع در طول ساحل غربی خلیج فارس که از قبل از ظهور اسلام مسکن قبائل ایرانی و قلیلی عرب و جزء قلمرو ایران بوده است و در آن اوان و بعد از آن حاکمی ایرانی به لقب سبخت در هجر کرسی آن مملکت مقر داشت و سبخت بمعنی رهانیده ٔ ...
-
کامگاری
لغتنامه دهخدا
کامگاری . (حامص مرکب ) کامیابی . کامروایی . غلبه . پیروزی . خوشبختی . شوکت . پیشرفت . مقابل ناکامی . رجوع به کامگار شود : در کامگاری به گنج اندر است ره گنج جستن به رنج اندر است . ابوشکور.ز پیروزی چین چو سر برفراخت همه کامگاری زیزدان شناخت . فردوسی .ک...