کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رهاط
/rehāt/
معنی
۱. متاع؛ کالا.
۲. رخت خانه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهاط
لغتنامه دهخدا
رهاط. [ رِ ] (ع اِ) رخت خانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || پوست پاره ای به اندازه ٔ از ناف تا زانو که دو طرف آن را پاره کنند تا بتوان با آن راه رفت و زنان حایض و کودکان بر خود بندند. (ناظم الاطباء). || پوست پاره ...
-
رهاط
لغتنامه دهخدا
رهاط. [ رُ ] (اِخ ) موضعی است در ینبع. (منتهی الارب ). گویا نام جایگاهی است در ارض ینبع که سواع صنم هذیل نیز در این مکان بوده است . (از معجم البلدان ).
-
رهاط
لغتنامه دهخدا
رهاط. [ رُ ] (اِخ ) موضعی است مر نصف را از مکه . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 15 شود.
-
رهاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rehāt ۱. متاع؛ کالا.۲. رخت خانه.
-
جستوجو در متن
-
رهط
لغتنامه دهخدا
رهط. [ رَ ] (ع اِ) مردان از سه یا هفت تا ده یا از سه تا چهل بدون زنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جماعتی قدر دوازده . (دهار). در اصطلاح رجال و درایه جماعتی ازمردان را گویند که کمتر از ده و بیشتر از سه و یا هفت تا ده و یا بین ده و چهل ...
-
غران
لغتنامه دهخدا
غران . [ غ ُ ] (اِخ ) جائی است . (منتهی الارب ). یاقوت در معجم البلدان غران را علم مرتجلی می داند و گوید: نام جائی است در تهامة : بغران او وادی القری اضطربت نکباء بین صبا و بین شمال .و کثیر عزة در وصف ابر گوید:ثقیل الرحی واهی الکفاف دنا له ببیض الربا...
-
رخت
لغتنامه دهخدا
رخت . [ رَ ] (اِ) اسباب و متاع خانه . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ سروری ). گرانبهای از اسباب خانه . (ناظم الاطباء). سامان . اسباب و تجملات . (از شعوری ج 2 ص 2). اثاث . (ملخص اللغات ح...