کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهاء
لغتنامه دهخدا
رهاء. [ رَ ] (ع ص ، اِ) زن فراخ شرم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جای فراخ و وسیع. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
رهاء
لغتنامه دهخدا
رهاء. [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رهو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رهو شود.
-
رهاء
لغتنامه دهخدا
رهاء. [ رِ ] (ع مص ) مراهات . (ناظم الاطباء). رجوع به مراهات شود.
-
رهاء
لغتنامه دهخدا
رهاء. [ رُ ] (اِخ ) ابن بلندی بن مالک بن وعرّ، بانی شهر رهاء در جزیره . (از معجم البلدان ). رجوع به رهاء (شهری است ...) شود.
-
رهاء
لغتنامه دهخدا
رهاء. [ رُ ] (اِخ ) نام قبیله ای است و رهاوی بدان منسوب است . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). قبیله ٔ کوچکی است از مذحج و از آن قبیله است :مالک رهاوی بن مرارة و یزید رهاوی بن شجرة که صحابیان اند و عمیرةبن عبدالمؤمن رهاوی . (از منتهی الارب ).
-
رهاء
لغتنامه دهخدا
رهاء. [رُ ] (اِخ ) رها. رجوع به رُها و معجم البلدان شود.
-
واژههای همآوا
-
رحاء
لغتنامه دهخدا
رحاء. [ رَ ] (ع اِ) لغتی است در رَحی ̍. ج ، ارحیة. (منتهی الارب ). مهتر. رحاءالقوم ؛ مهتر ایشان . (مهذب الاسماء). || پاره ٔ زمین گرد. || گله ٔ اشتر. (مهذب الاسماء). چنین است در سه نسخه ٔ خطی موجود در کتابخانه ٔ لغت نامه ، ولی بمعانی اخیر در جای دیگر ...
-
رحاء
لغتنامه دهخدا
رحاء. [ رَح ْ حا ] (ع ص ) زن فراخ کف پا که همه بزمین برسد. (آنندراج ). مؤنث اَرَح ّ. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
رهاوی
لغتنامه دهخدا
رهاوی . [ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر رهاء. (از انساب سمعانی ) (از معجم البلدان ) (ناظم الاطباء). رجوع به رهاء شود. || منسوب به قبیله ٔ رهاء. (ناظم الاطباء) (از انساب سمعانی ). رجوع به رهاء شود.
-
رهاوی
لغتنامه دهخدا
رهاوی . [ رُ ] (اِخ ) مالک بن یزیدبن حرب . منسوب به قبیله ٔ رهاء. از صحابه است . (از لباب فی تهذیب الانساب ).
-
رهاوی
لغتنامه دهخدا
رهاوی . [ رُ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن یزیدبن سنان رهاوی امام مشهور، منسوب به شهر رهاء، از راویان است . وی به سال 130 هَ . ق . تولد یافت و به سال 220 هَ . ق . درگذشت . (از لباب فی تهذیب الانساب ).
-
رها
لغتنامه دهخدا
رها. [ رُ ] (اِخ ) رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. (ناظم الاطباء). رها شهری است خرم [ از جزیره ] و بیشتر مردمان وی ترسایان اند و اندر وی یکی کنیسه است که اندر همه ٔ جهان کنیسه ای از آن بزرگتر و آبادان تر و عجب...
-
رهوه
لغتنامه دهخدا
رهوه . [ رَهَْ وَ ] (معرب ، اِ) فارسی به معنی رفتار نرم و معرب آن رهوج است . (از ذیل المعرب ص 156 از لسان العجم ). صاحب تاج العروس می گوید: کلمه ٔ فارسی است و عرب «رهوج » را از آن گرفته ،به معنی رفتاری نرم و آهسته است . و ظاهراً با رهواریا رهور اشتبا...