کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنگ گردویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هفت رنگ
لغتنامه دهخدا
هفت رنگ . [ هََ رَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اول آن سیاه است و به زحل تعلق دارد، و غبرائی که رنگ خاک باشد به مشتری و سرخ به مریخ و زرد به آفتاب و سفید به زهره و کبود به عطارد و زنگاری به قمر. || نام گلی است درهندوستان ، و آن هفت رنگ دارد. (برهان ) : هزار...
-
هم رنگ
لغتنامه دهخدا
هم رنگ . [ هََ رَ] (ص مرکب ) دو چیز که رنگ یکسان دارند : ماناعقیق نارد هرگز کس از یمن همرنگ این سرشک من و دو لبان تو. منطقی رازی .به گاه خشم او گوهر شود همرنگ شونیزاچنو خشنود باشد من کنم زَانقاش قرمیزا. بهرامی .چو مهراب و چون زال در پیش پیل ز گرد این...
-
آب رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نقاشی) 'ābrang ۱. در نقاشی، مادۀ رنگی جامدی که قلمموی مرطوب را به آن آغشته میکنند.۲. (صفت) ویژگی نوعی نقاشی که با این ماده کشیده شده است.
-
آتش رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašrang قرمزرنگ: ◻︎ تو دهیّ و تو آری از دل سنگ / آتش لعل و لعل آتشرنگ (نظامی۴: ۵۳۸).
-
یاقوت رنگ
لغتنامه دهخدا
یاقوت رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) به رنگ یاقوت . سرخ : داغها چون شاخه های بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. فرخی .مگر چو پرده ٔ شرم از میانه برداردمرا از آن لب یاقوت رنگ باشد رنگ . معزی .سبیکه فروریخت در نای تنگ برآمد زر سرخ یاقوت رنگ . ...
-
بوی رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] buyrang گلسرخ.
-
بی رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) birang ۱. آنچه رنگ نداشته باشد.۲. [مجاز] ساده و بیآلایش.۳. (اسم) طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ میکشد و بعد آن را رنگآمیزی میکند.
-
spray booth
اتاق رنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] فضایی بسته یا نیمبسته برای پوشرنگزنی افشانهای قطعات متـ . اتاق افشانش
-
palette
تختهرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] صفحهای پهن و نازک که هنرمند رنگهایش را بر روی آن میگستراند و سوراخی در آن برای گذراندن انگشت شست تعبیه شده است
-
tempera
چسبرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] 1. رنگ محلول در آب که با نوعی مادۀ چسبنده ساخته میشود 2. اثری که ازطریق آمیختن رنگ محلول در آب با نوعی مادۀ چسبنده ساخته میشود
-
colour index
شاخص رنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] اختلاف قدر ظاهری اجرام نجومی در دو ناحیۀ طیفی مختلف
-
paint
پوشرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، شیمی، قطعات و اجزای خودرو، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پراکنهای از رنگدانه در محملی رزینی که پس از پوشانش سطح و خشک یا پخته شدن، فیلم (film) جامدی ایجاد میکند
-
plot
پِیرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] ساختار و هستۀ اصلی نمایش یا فیلمنامه که ترتیب و توالی رویدادها را نشان میدهد
-
colour attribute
خصیصۀ رنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] خصیصۀ سهبُعدی ظاهر یک جسم یا منبع نور یا روزنه که یکی از ابعاد آن روشنی و دو بعد دیگر فامنابی را بیان میکند
-
colour circle, colour wheel
دایرۀ رنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] آرایۀ مرتبی از همۀ رنگهای موجود در طیف نور سفید بر روی یک دایره بهگونهای که رنگهای مکمل بهطور قطری در مقابل هم قرار میگیرند