کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنگارنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رنگارنگی
لغتنامه دهخدا
رنگارنگی . [ رَ رَ ] (حامص مرکب ) برنگهای گوناگون بودن . مختلف الالوان بودن . رجوع به رنگارنگ شود.
-
جستوجو در متن
-
تلون
واژگان مترادف و متضاد
تبدل، تغیر، تنوع، رنگارنگی، سالوس، ظاهرنمایی
-
ocellate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشکالات، ریز چشم، دارای چشمها یا خالهای رنگارنگی
-
ocellated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متشکرم، ریز چشم، دارای چشمها یا خالهای رنگارنگی
-
بوقلمونی
لغتنامه دهخدا
بوقلمونی . [ ق َ ل َ ] (ص نسبی ) رنگارنگ . مختلف اللون . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : خوبتر از بوقلمون یافتم بوقلمونیها در نوبهار. منوچهری . || (حامص ) حالت و چگونگی بوقلمون . رنگارنگی : کاین نمط از چرخ فزونی کندبا قلمم بوقلمونی کند.نظامی .
-
خنجری
لغتنامه دهخدا
خنجری . [ خ َ ج َ ] (ص نسبی ، اِ) قسمی از تیره ٔ کاکتس ها که برگ آن شکل خنجر دارد. (یادداشت مؤلف ). || نام سازی است . (آنندراج ). یک نوع طبل کوچک . (ناظم الاطباء) : مریخ شمشیر خود را گذاشته کف به خنجری قوالان کشد. (ملاطغرا بنقل ازآنندراج ). || منسوب...
-
رنگرز
لغتنامه دهخدا
رنگرز. [ رَ رَ ] (نف مرکب ) صَبّاغ . (آنندراج ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). کسی که کارش رنگ کردن پارچه و غیر آن است ، و مرکب است از لفظ «رنگ » و «رز» از مصدررزیدن بمعنی رنگ کردن . (از فرهنگ نظام ). مرکب است از رنگ + رز ...
-
معین
لغتنامه دهخدا
معین . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) مقررشده . (غیاث ). مخصوص و مقرر کرده شده . (آنندراج ). ثابت و برقرار و مخصوص و محقق و معلوم . (ناظم الاطباء). تعیین شده : بی نمودار طبع صافی توصورت مکرمت معین نیست . مسعودسعد.آنکه نه راهبری معین ونه شاهراهی پیدا. ...
-
ماهی
لغتنامه دهخدا
ماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پهلوی ، «ماهیک » . هندی باستان ، «مستیه » (ماهی ). کردی ، «ماسی » . بلوچی ، «ماهی » ، «ماهی...