کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رنود
/ronud/
معنی
= رِند
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رنود
لغتنامه دهخدا
رنود. [ رَن ْ وَ ] (اِ) غیبت است که درمقابل حضور باشد. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
-
رنود
لغتنامه دهخدا
رنود. [ رُ ] (اِ) صاحب غیاث اللغات آرد: جمع رِنْد است بتصرف فارسیان عربی دان ، چه این مردم الفاظ فارسی را هم گاهی بطور عربی جمع آرند - انتهی . ج ِ برساخته ٔ رند. ج ِ رِنْد است بر خلاف قیاس و مطابق جمعهای مکسر عربی . رجوع به رِنْد شود : به خراسان فتنه...
-
رنود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ رنْد، به سیاقِ عربی] ronud = رِند
-
واژههای مشابه
-
الواط و رنود
فرهنگ گنجواژه
اوباش.
-
جستوجو در متن
-
گازت د فرانس
لغتنامه دهخدا
گازت د فرانس . [ زِ دُ ] (اِخ ) لا گازت . روزنامه ای فرانسوی که بوسیله ٔ تئوفراست رنُوُد در سال 1631 م . به کمک و حمایت ریشلیو در فرانسه منتشر شده و آن طرفدار اصول روایالیسم بود.
-
زناطرة
لغتنامه دهخدا
زناطرة. [ زِ طِ رَ ](ع اِ) رفقای شماتت کننده و فتنه انگیز. (ناظم الاطباء): در آن میانه حادثه زناطره ٔ جمریان و رنود و اوباش دست تطاول و استیلا دراز کردند. (رشیدی ).
-
ساقاط
لغتنامه دهخدا
ساقاط. (اِ) کارد تیز : رنود کارد و ساقاط کشیدند و خون خلقی از منتمیان درگاه بهرکوی و ساباط بر زمین ریختند. (نفثة المصدور زیدری ص 44).
-
شباروزی
لغتنامه دهخدا
شباروزی . [ ش َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) شبانه روزی . شبانروزی . بمجاز، همیشه . دائماً. پیوسته : رنود و اوباش بسیار بر خود جمعکرد بقصد خلیفه و شباروزی ملازم می بودند. (رشیدی ).
-
الوط
لغتنامه دهخدا
الوط. [ اَ ] (از ع ، ص ، اِ) رندان و اوباش . بعضی گویند ظاهراً جمعلوطی است نظیر رنود و صدور که جمع رند و صدر است ، وصاحب بهار عجم گوید: در این سخن تأمل است ، چه در رنود و صدور حرف راء و صاد هر دو فاء کلمه و اصلی اند ولی همزه ٔ الوط اصلی نیست ، مگر ا...
-
لنگ سرکش
لغتنامه دهخدا
لنگ سرکش . [ ل ِ س َ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) فنی از فنون کشتی و آن پای خود را به عضوی از اعضای حریف بند کردن و به زور کشیدن است . (غیاث ) : پا بکش ای صنم از بزم رنود و اوباش لنگ سرکش ز حریفان مخور و غالب باش .میرنجات (از آنندراج ).
-
چال سیلابی
لغتنامه دهخدا
چال سیلابی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام محله ای از محلات قدیم تهران : لیلا را بردند چال سیلابی براش خریدند سیب و گلابی .(از تصنیفی که رنود تهران برای لیلا دختر کنت دمونت فر اولین رئیس نظمیه (شهربانی ) در دوران ناصرالدین شاه ساختند).
-
عشق زدن
لغتنامه دهخدا
عشق زدن . [ ع ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح رنود، به منزله ٔ سلام گفتن بود که گاه بمعنی مشهور آید که فعل شرعی است و گاه بجای الوداع استعمال کنند. (آنندراج ).عشق گفتن . رجوع به عشق و عشق گفتن شود : عشق زد شمع که ای سوختگان خوش باشیدشعله هم آب بقائی ا...
-
تکناباد
لغتنامه دهخدا
تکناباد. [ ت َ ] (اِخ ) این نام دوبار به همین صورت در تاریخ سیستان چ بهار آمده است : ... جهت امارت سیستان ونیه و فراه و قلعه ٔ کاه و بست و تکناباد و تمامی رود... در سال ششصد و هشتاد و سه . (تاریخ سیستان چ ص 406). فرستادن لشکر منصور به ولایت گرمسیر و ...