کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رندی و خوش باشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رندی و خوش باشی
فرهنگ گنجواژه
عاشقی.
-
واژههای مشابه
-
علی رندی
لغتنامه دهخدا
علی رندی . [ ع َ ی ِ رُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم بن عبداﷲبن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی ، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفزی شود.
-
جستوجو در متن
-
مین باشی گری
لغتنامه دهخدا
مین باشی گری . [ میم ْ گ َ ] (حامص مرکب ) خدمت در مرتبه ٔمین باشی . متصدی شغل مین باشی بودن . تصدی کار مین باشی : خدمت ایالت و حکومت و یوزباشی گری و مین باشی گری و تیول و... (تذکرةالملوک ص 8). خدمت مین باشی گری تفنگچیان و جارچیان و تعیین جماعت تفنگچی...
-
اپیکوریسم
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - مکتب فلسفی منسوب به اپیکور فیلسوف یونانی . 2 - مکتبی که هدف زندگی را درک لذات جسمانی و خوش باشی می داند.
-
غلام باشی
لغتنامه دهخدا
غلام باشی . [ غ ُ ] (اِ مرکب ) (از غلام + باشی ترکی )رئیس غلامان ، و بیشتر این لقب در سفارتخانه های اجنبی برای رئیس پیشخدمتان و محترم ترین آنان مصطلح است .
-
یساول باشی
لغتنامه دهخدا
یساول باشی . [ ی َ وُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) مرکب از یساول + باشی (= مهتر و رئیس ). مهتر یساولان . رجوع به یساول شود.
-
چاپارچی باشی
لغتنامه دهخدا
چاپارچی باشی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) چپرچی باشی . رئیس چاپارچی ها. || کنایه از اشخاص شتابکار و عجول .
-
لشکرنویس باشی
لغتنامه دهخدا
لشکرنویس باشی . [ ل َ ک َ ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس لشکرنویسان : میرزا محمدخان لشکرنویس باشی . (المآثر و الاَّثار ص 192).
-
پنجه باشی
لغتنامه دهخدا
پنجه باشی . [ پ َ ج َه ْ ] (اِ مرکب ) (از: پنجه ، پنجاه + باشی ترکی ، سر و رئیس ) رئیس پنجاه تن از سپاهیان . منصبی در نظام دوره ٔ قاجاریه .
-
چپرچی باشی
لغتنامه دهخدا
چپرچی باشی . [ چ َ پ َ ] (ترکی ، ص مرکب ) رئیس و بزرگ چپرچیان .صاحب البرید. وزیر پست . مسؤول پست . چاپارچی باشی .
-
منشی باشی
لغتنامه دهخدا
منشی باشی . [ م ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سرپرست منشیان . رئیس منشیان و کاتبان .
-
باشی
لغتنامه دهخدا
باشی . (ترکی ، ص نسبی ) مرکب از باش بمعنی سر و «ی » نسبت ، بمعنی مقدم و رئیس . وآن بیشتر در ترکیبات بکار رود. سردار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رئیس . مدیر. (ناظم الاطباء). فرمانده .- آبدارباشی . آت باشی . آردل باشی . آشپزباشی . اسلحه دارباشی . امیر...
-
خوش سرود
لغتنامه دهخدا
خوش سرود. [ خوَش ْ / خُش ْ س ُ] (ص مرکب ) خوش نغمه . خوش آواز. خوش آهنگ : مشک جعد و مشک خط و مشک ناف و مشکبوی خوش سماع و خوش سرود و خوش کنار و خوش زبان .منوچهری .