کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنج و خطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
محصول رنج
دیکشنری فارسی به عربی
کدح
-
جستوجو در متن
-
بی خطر
لغتنامه دهخدا
بی خطر. [ خ َ طَ ] (ص مرکب ) بی خوف و بیم . (آنندراج ). || بی ارزش . بی قیمت . بی ارج . بی قدر. بی سنگ . بی وقر : کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان جسمت را چه خطر هر کجا بود یا کند. شاکر خوارزمی .هرکس که شاد نیست بقدر و بجاه اوبیقدر باد نزد همه خلق و بی...
-
خطر
لغتنامه دهخدا
خطر. [ خ َ طَ ] (ع مص ) بلندقدر و بلندمرتبه گردیدن . (منتهی الارب ). خُطور. || (اِ) وسمه . رنگ . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). کتم (بحر الجواهر): عرب وسمه را خطر گوید و لیث گوید آن نباتیست که برگ او را در خضاب سیاه بکار برند. (از ترجمه ٔ صیدنه ...
-
بیم
لغتنامه دهخدا
بیم . (اِ) ترس و واهمه . (برهان ). ترس . (شرفنامه ٔ منیری ). خوف و به لفظ کشیدن و بردن و داشتن و کردن ودادن و آوردن مستعمل است . (از بهار عجم ) (غیاث اللغات ). خوف و ترس . (انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). واهمه . (ناظم الاطباء). باک . بأس ....
-
کلفت
لغتنامه دهخدا
کلفت . [ ک ُ ف َ ] (ع اِ) کلفة. سختی . رنج . مشقت . (فرهنگ فارسی معین ). زحمت و رنج و محنت و تصدیع. (ناظم الاطباء). دشواری . رنج . مشقت . ج ، کُلَف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پیش از ملاقات ناصرالدین از کلفت نزول و مباشرت زمین خدمت به حکم ضعف شیخ...
-
تکسر
لغتنامه دهخدا
تکسر. [ ت َ ک َس ْ س ُ ] (ع مص ) خرد و مرد شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).شکسته شدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزد اطباء عبارت است از حالی که انسان در آن حالت احساس سرما و لرزیدن و نیازمندی به گرم شدن کند در پو...
-
مار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mār] mār ۱. (زیستشناسی) خزندهای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دستوپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد.۲. (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ شمالی.〈 مار خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] رنج و سختی بردن؛ غصه خوردن: ...
-
شرناق
لغتنامه دهخدا
شرناق . [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) جسمی شحمی که در پلک بالایین چشم پیدا گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء) (از قانون ابن سینا ص 69). اوراطیس . (بحر الجواهر). جسمی فزونی است همچو پیهی که با عصب بافته شده باشد و غشاء اندر روی کشیده بر ظا...
-
ظفر
لغتنامه دهخدا
ظفر. [ ظَ ف َ ] (ع اِمص ) پیروزی . فیروزی . نصرت .فتح . غلبه . کامروائی . دست یافتن . کامیابی . نجاح . به مراد رسیدن . استیلا. پیروز شدن . پیشرفت : به صدر اندر نشسته شهریاری ظفریاری به کنیت بوالمظفر. لبیبی .کاروان ظفر و قافله ٔ فتح و مرادکاروانگاه به...
-
عیان شدن
لغتنامه دهخدا
عیان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . واضح شدن . ظاهر گشتن : گر شاه بانوان ز خلاط آمده به حج نامش به جود در همه عالم عیان شده . خاقانی .ماهی و چون عیان شوی شمع هزار مجلسی سروی و چون روان شوی عشق هزار لشکری . خاقانی .بس نقب کافکندم نهان بر حقه ...
-
نکبت
لغتنامه دهخدا
نکبت . [ ن ِ / ن َ ب َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) آسیب . (صحاح الفرس ) (دهار). رنج . خستگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). زیان . ضرر. آزرم . (زمخشری ) (یادداشت مؤلف ). مصیبت . بلا و سختی روزگار. بدی . (یادداشت مؤلف ). مشقت . (ناظم الاطباء). نکبة : شاد ...
-
ولتر
لغتنامه دهخدا
ولتر. [ وُ ت ِ ] (اِخ ) فرانسوا ماری آروئه ، معروف به ولتر. نویسنده ٔ مشهور فرانسه . در 21 نوامبر 1694م . در پاریس متولد شد و در 30 مه ٔ 1778م . در همان شهر درگذشت . وی درجوانی از حکومت استبدادی رنج بسیار دید چنانکه در 23سالگی به گناه سرودن اشعاری در...
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر. نزر. منزور. بخس . مقابل بسیار و کثیر و زیاد وبیش و افزون . با آمدن ، آوردن ، دادن ، زدن ،...
-
وثوق الدوله
لغتنامه دهخدا
وثوق الدوله . [ وُ قُدْ دَ / دُو ل َ / ل ِ ] (اِخ ) حسن یا میرزاحسن خان ، فرزند میرزا ابراهیم معتمدالسلطنه ، از رجال معروف و سیاستمدار مشهور ایران و نیز از زمره ٔ شعرا و منشیان عصر خویش به شمار می رود. تولد او به سال 1290 هَ . ق . است . نخست ادبیات ف...
-
دستکاری
لغتنامه دهخدا
دستکاری . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل دستکار. با دست کار کردن . صنعت و کار دستی . صنعت کاری . (ناظم الاطباء). صنعت یدی . صنعت : چو ده گانه ای مانداز آن زر بجای در آن دستکاری بیفشرد پای . نظامی .به کهپایه دارم یکی دسکره که بر دستکاریش باد آفرین . نزاری قه...