کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جزیره ٔ رم
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ رم .[ ج َ رَ ی ِ رُ ] (اِخ ) از جزایری است که از کوره ٔ قبادخوره محسوبند. (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 150).
-
رم دادن
لغتنامه دهخدا
رم دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) رمانیدن . رماندن . رجوع به رمانیدن و رماندن شود.
-
رم کردن
لغتنامه دهخدا
رم کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رمیدن . رجوع به رمیدن شود.
-
رم ء
لغتنامه دهخدا
رم ء. [ رَم ْءْ ] (ع مص ) به یک جای بودن شتر. (صراح اللغه ). به یک جای ماندن شتران . (منتهی الارب ). اقامت کردن شتردر مکانی . (از اقرب الموارد). || آرام کردن . (منتهی الارب ). || تخمین زدن . اندازه گرفتن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || زیاده شدن ...
-
رم خورده
لغتنامه دهخدا
رم خورده . [ رَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رمیده . رم دیده . رم زده . رم کرده . گریخته . (آنندراج ). رجوع به رم دیده و رم زده و رم کرده شود : برقی که از او طور بزنهار درآیداز ترکش مژگان تو رم خورده خدنگی .صائب (از آنندراج ).
-
رم دیده
لغتنامه دهخدا
رم دیده . [ رَدی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رم زده . رم کرده . گریخته . (آنندراج ). رجوع به رم خورده و رم کرده شود : چشم شوخی که مرا در دل غمدیده گذشت کز طپیدن دلم از آهوی رم دیده گذشت .صائب (از آنندراج ).
-
رم زده
لغتنامه دهخدا
رم زده . [ رَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گریخته . (آنندراج ). رم دیده . رم کرده . رم خورده . رجوع به رم دیده و رم خورده و رم کرده شود : رشته ٔ جذب محبت نکند کوتاهی چه شد ای رم زده ، آهوی بیابان شده ای .وحید (از آنندراج ).
-
رم کرده
لغتنامه دهخدا
رم کرده . [ رَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گریخته . رم زده . رم دیده . (آنندراج ). رجوع به رم زده و رم دیده شود : هرچند که بر چشم تو شوخی است مسلم پیش دل رم کرده ٔ ما آهوی لنگ است .صائب (از آنندراج ).
-
منت رم
لغتنامه دهخدا
منت رم . [ م ُ ن ُ رِ ] (فرانسوی ، اِ) رجوع به اردک پوز و مونوترم شود.
-
تری رم
لغتنامه دهخدا
تری رم . [ ت ْ رِ ] (اِ) در آن زمان (زمان داریوش بزرگ ) کشتی بزرگی بود که پاروزنهای آن به سه صف در سه طبقه جا میگرفتند(ایران باستان ج 1 ص 561). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 668، 740 و ج 2 ص 926، 1006، 1112، 1135، 1174، 1242، 1485، 1923 و ج 3 ص 1971، 197...
-
رم دادن
دیکشنری فارسی به عربی
ارنب بري , انهض , خوف , فاجي
-
رم کردن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ram bekeri طاری: ram kard(mun) طامه ای: ram kardan طرقی: rem kardmun کشه ای: ram kardmun نطنزی: ram kardan
-
رم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خجول
-
رُم آویدَن
لهجه و گویش بختیاری
rom âvidan رام شدن.
-
رَم خُدا
لهجه و گویش بختیاری
ra:m xodâ رحم خدا (اسم خاص براى مردان).