کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رمیده
/ramide/
معنی
رمکرده؛ گریخته.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
فراری، گریزان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رمیده
واژگان مترادف و متضاد
فراری، گریزان
-
رمیده
لغتنامه دهخدا
رمیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) رم زده . رم خورده . رم دیده . رم کرده . (آنندراج ). ترسیده . هراس دیده . متوحش . دورشده از وحشت و کراهت : از ما رها شدی دگری را رهی شدی از ما رمیده با دگری آرمیده ای . شهره ٔ آفاق (از صحاح الفرس ).امیر همچو شبان با...
-
رمیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ramide رمکرده؛ گریخته.
-
واژههای مشابه
-
دل رمیده
لغتنامه دهخدا
دل رمیده . [ دِ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رمیده دل . آنکه دل او رمیده باشد. دل از دست داده . ترسان . هراسان . بیم زده : دل رمیده کی تواند ساخت با ساز وجودسگ گزیده کی تواند دید در آب روان . خاقانی .یاری دو سه داشت دل رمیده چون او همه واقعه رسیده .نظام...
-
چمن رمیده
لغتنامه دهخدا
چمن رمیده . [ چ َ م َ رَدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بمعنی از چمن رمیده است . (آنندراج ). مرغ فرارکرده ٔ از باغ و بوستان . (ناظم الاطباء). مقابل چمن آسوده . رمیده از باغ و چمن : مرغ چمن رمیده ام زخمی خار آشیان کی به بهشت میدهم حلقه ٔ چشم دام را.خان آرزو (ا...
-
خانه رمیده
لغتنامه دهخدا
خانه رمیده . [ ن َ / ن ِ رَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه از خان و مان دور افتاده باشد. (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
متشرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motašarred رمیده.
-
مشمئز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مشمئزّ] mošma'ez[z] رمیده؛ بیزار؛ متنفر.
-
شرود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: شُرُد] [قدیمی] šarud رمنده؛ رمیده؛ گریخته.
-
فراری
واژگان مترادف و متضاد
رمیده، گریخته، گریزان، گریزپا، متنفر، متواری، نفور
-
مشمئز
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ ئِ) [ ع . ] (اِفا.) بیزار، رمیده .
-
منفور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] manfur ۱. مورد نفرت؛ ناپسند.۲. رمیده؛ دورشده.
-
شمیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šamide ۱. رمیده.۲. آشفته.۳. بیهوش.