کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رمه
/rame/
معنی
۱. گلۀ گاو، گوسفند، یا اسب.
۲. سپاه و لشکر.
۳. [قدیمی] گروه مردم: ◻︎ گر این خواسته زاو پذیریم همه / ز من گردد آشفته شاه رمه (فردوسی: ۱/۲۴۰).
〈 رمه شدن: (مصدر لازم) ‹رمه گشتن› [قدیمی] جمع شدن؛ گرد آمدن؛ در یکجا جمع شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. احشام، رمق، رمک، سیله، فسیله، گله
۲. دسته، گروه
۳. جیش، سپاه، لشکر
دیکشنری
flock, fold, herd, troop
-
جستوجوی دقیق
-
رمه
واژگان مترادف و متضاد
۱. احشام، رمق، رمک، سیله، فسیله، گله ۲. دسته، گروه ۳. جیش، سپاه، لشکر
-
رمه
فرهنگ فارسی معین
(رَ مِ) [ په . ] (اِ.) 1 - گلة گاو و گوسفند و اسب . 2 - گروه مردم .
-
رمه
فرهنگ فارسی معین
(رِ مِّ یا مَُ) [ ع . رمة ] (اِ.) 1 - استخوان پوسیده . 2 - مورچة پردار. 3 - کرمک چوب - خوار. 4 - خاک نمناک . 5 - مغز استخوان .
-
رمه
فرهنگ فارسی معین
(رُ مَّ) [ ع . رمة ] (اِ.) 1 - پارة رسن پوسیده ، ریسمان پاره . 2 - پیشانی .
-
رمه
لغتنامه دهخدا
رمه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ) گله ٔ گوسفند و ایلخی اسب .(برهان ). گله ٔ گوسفند. (آنندراج ). گله ٔ گوسفند و امثال آنها. (فرهنگ نظام ). گله ٔ گوسپندان . (ناظم الاطباء). سیله . رمک . (برهان ). رَمَق . (منتهی الارب ) (المعرب جوالیقی ). قطیع. ثَلّة. (منتهی ...
-
رمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ramak] ‹رمک، رم› rame ۱. گلۀ گاو، گوسفند، یا اسب.۲. سپاه و لشکر.۳. [قدیمی] گروه مردم: ◻︎ گر این خواسته زاو پذیریم همه / ز من گردد آشفته شاه رمه (فردوسی: ۱/۲۴۰).〈 رمه شدن: (مصدر لازم) ‹رمه گشتن› [قدیمی] جمع شدن؛ گرد آمدن؛ در یکجا ج...
-
رمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رمَّة، جمع: رِمَم] [قدیمی] remme استخوان پوسیده.
-
رمه
دیکشنری فارسی به عربی
قطيع
-
واژههای مشابه
-
رمة
لغتنامه دهخدا
رمة. [ رُم ْ م َ ] (ع اِ) هر چیز پوسیده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیشانی . (منتهی الارب ). || همگی . (ناظم الاطباء). جملگی : اعطاه الشی ٔ برمة؛ ای بجملة. (از متن اللغة). || سائر. و الاصل ان رجلاً دفع الی آخر بعیراً بحبل فی عنقه فقیل لکل ...
-
رمة
لغتنامه دهخدا
رمة. [ رُم ْ م َ / رُ م َ ] (اِخ ) ابومنصور گوید: بطن الرمة وادی معروفی است در بالای نجدو بعضی گویند بطن الرمة منزلی است ازآن ِ مردم کوفه ودیگری گوید رمة دشت عظیمی است در نجد که در آن چند رودبار می ریزد. (از معجم البلدان چ بیروت ج 3 ص 72).
-
رمة
لغتنامه دهخدا
رمة. [ رُم ْ م َ/ رِم ْ م َ ] (ع اِ) رسن پوسیده . (منتهی الارب ). قطعه ای پوسیده از رسن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). ج ، رِمام ، رُمَم . (متن اللغة).
-
رمة
لغتنامه دهخدا
رمة. [رِم ْ م َ ] (ع اِ) استخوان پوسیده . (منتهی الارب ). استخوانهای پوسیده . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه ). ج ، رِمَم ، رِمام . و یقال : اﷲ یحیی الرمم ؛ ای العظام البالیة. (اقرب الموارد). || مورچه ٔپردار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (م...
-
رُمَّه
لهجه و گویش بختیاری
romma تخممرغ یا هر چیز شبیه تخممرغ (بعضىمرغها فقط در جایى تخم مىگذارند کهتخممرغ دیگرى را نیز ببینند. اینتخممرغ را رُمّه نامند. گاهى نیز بهجاىتخممرغ در لانه مرغ سنگى گرد وسفیدرنگ مىگذارند).
-
رمه شدن
لغتنامه دهخدا
رمه شدن . [ رَ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جمع شدن . گرد آمدن . در یک جا مجتمع گشتن . در جایی مخصوص فراهم آمدن . رمه گشتن . رجوع به رمه گشتن شود : پزشکان و اخترشناسان همه تو گفتی به هندوستان شد رمه .فردوسی .