کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رماع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رماع
لغتنامه دهخدا
رماع . [ رُ ] (اِخ ) موضعی است . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
-
رماع
لغتنامه دهخدا
رماع . [ رُ ] (ع اِ) بیماریی که در پشت ساقی عارض شود چندانکه از سقی منع کند آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زردی و تغیری است که در روی زنان پیدا آید از بیماری فرج . (منتهی الارب ). دردی است در شکم که از آن روی زرد گردد. (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
رماء
لغتنامه دهخدا
رماء. [ رَ ] (ع اِمص ) ربا و افزونی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
رماغ
لغتنامه دهخدا
رماغ . [ رُم ْ ما ] (اِخ )موضعی است که رماع نیز گویند. (از معجم البلدان ).
-
مرموع
لغتنامه دهخدا
مرموع . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمع. رجوع به رمع شود. || گرفتار بیماری درد و رگ و «رماع ». (از ناظم الاطباء). و رجوع به رماع شود.
-
رمع
لغتنامه دهخدا
رمع. [ رَ م َ ] (ع مص ) زرد شدن روی زن از بیماری فرج . (از منتهی الارب ). بیماری رماع گرفتن زن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) زردی که در روی زنان پیدا آید ازبیماری که عارض فرج شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).