کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمادة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رمادة
لغتنامه دهخدا
رمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) شهری است در میانه ٔ راه بصره و مکه . (از معجم البلدان ).
-
رمادة
لغتنامه دهخدا
رمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) شهری است زیبا بین برقه و اسکندریه در نزدیکی دریا دارای باره و مسجد جامع و باغها. (از معجم البلدان ).
-
رمادة
لغتنامه دهخدا
رمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) شهری بوده است در نزدیکی قرطبه . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
رمادة
لغتنامه دهخدا
رمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) قریه ای است معروف از بلخ . (از معجم البلدان ).
-
رمادة
لغتنامه دهخدا
رمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) محله ٔ بزرگ و شهرمانندی است در بیرون حلب و متصل بدان دارای بازارها و والی مستقل . (از معجم البلدان ).
-
رمادة
لغتنامه دهخدا
رمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) نام شهری بوددر فلسطین در حوالی رمله . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
رمادة
لغتنامه دهخدا
رمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است در یمن . (از معجم البلدان ).
-
رمادة
لغتنامه دهخدا
رمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) نام محله ای است از نواحی نیشابور. (از معجم البلدان ).
-
رمادة
لغتنامه دهخدا
رمادة. [ رَ دَ ] (ع مص )هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). هلاک . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). و منه : عام الرمادة.- عام الرمادة ؛ سالی که هلاک شود در آن مال و مردمان . (مهذب الاسماء). سال هلاکی ستور و مردم و آن نام چندین سال خشکسالی م...
-
جستوجو در متن
-
رمادی
لغتنامه دهخدا
رمادی . [ رَ] (ص نسبی ) منسوب به رماد و رمادة. خاکستری . تیره . خاکسترگون . خاکستررنگ . رجوع به «گرگ دیزه » شود. || دارویی است مخصوص چشم از ترکیبهای قدیم که سازنده ٔ آن معلوم نیست . اشک چشم و رطوبتهای غریبه را خشک می کند و موجب قوت باصره و معالج درد ...
-
رمادی
لغتنامه دهخدا
رمادی . [ رَ ] (اِخ ) یوسف بن هارون الکندی ، مکنی به ابوعمر. ترجمه ٔ حال او را حافظ ابوعبداﷲ الحمیدی در کتاب «جذوة المقتبس » آورده و چنین نویسد: «گویا یکی از اجداد وی از مردمان «رمادة» (موضعی در مغرب ) بوده است . و او شاعری است بسیارشعر و سریعالقول و...
-
است
لغتنامه دهخدا
است . [ اِ ] (ع اِ) کون . دُبُر. بُن .(ربنجنی ). نشیمن . حلقه ٔ دبر. تهیگاه . نشستنگاه . نشست جای . رَمادَة. رَماعة. عجز. کفل . (برهان قاطع). سرین . (رشیدی ). مقعد. ام سوید. ام سویدا. (المرصع). محسّه . ستَه . محشه . حماء. خوارة. (منتهی الارب ). قراعة...
-
ابوعمرو
لغتنامه دهخدا
ابوعمرو. [ اَ ع َم ْرْ ] (اِخ ) شیبانی اسحاق بن مرار الشیبانی النحوی اللغوی . او از مردم رماده ٔ کوفه است . و از موالی است و در بغداد مقام داشت و چون زمانی مجاور شیبان بود او را شیبانی خوانند. ابوعمرو یکی از ائمه ٔ اعلام در فنون لغت و شعر است و کثیرا...
-
ذبل
لغتنامه دهخدا
ذبل . [ ذَ ب َ ] (ع اِ) پوست باخه ٔ دریائی یا برّی یا گوش ماهی یا استخوان پشت دابه ٔ دریائی که از آن دست برنجن و شانه ها سازند و خاصیتش آن است که شانه کردن با آن رشگ (یعنی ) بیضه ٔ شبش و سبوسه ٔ سر را زایل گرداند. (منتهی الارب ). و در لغت نامه های مت...