کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رقيب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رقيب
معنی
مامور سانسور , بازرس مطبوعات و نمايشها
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رقيب
دیکشنری عربی به فارسی
مامور سانسور , بازرس مطبوعات و نمايشها
-
واژههای مشابه
-
رقیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. حریف، مدعی، معارض، هماورد، همچشم ۲. موکل ۳. مراقب، نگهبان
-
رقیب
فرهنگ واژههای سره
هماورد، همرزم
-
رقیب
فرهنگ فارسی معین
(رَ قِ) [ ع . ] (ص .)1 - نگهبان ، پاسبان . 2 - مراقب ، مواظب . 3 - در فارسی : رقابت کننده .
-
رقیب
لغتنامه دهخدا
رقیب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) نگهبان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغة) (السامی فی الاسامی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). نگاهبان . (دهار) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). حافظ. حارس .(از اقر...
-
رقیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: رقباء] raqib ۱. آنکه میخواهد از کسی پیشی گیرد؛ آنکه با کسی رقابت میکند.۲. [جمع: رقیبان] هریک از دو نفری که به یک نفر عشق میروزند.۳. [قدیمی] نگهبان؛ پاسبان؛ محافظ.
-
رَقِيبٌ
فرهنگ واژگان قرآن
هميشه مراقب و محافظ
-
رقیب
دیکشنری فارسی به عربی
خصم , منافس
-
competetive crop
گیاه رقیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاهی که بر سر عامل خاصی با گیاه دیگر رقابت کند
-
بی رقیب
فرهنگ واژههای سره
بی مانند
-
یک رقیب
لغتنامه دهخدا
یک رقیب . [ ی َ / ی ِ رَ ] (اِخ ) کنایه است از حق سبحانه تعالی . (آنندراج ) (از غیاث ).
-
چابک رقیب
لغتنامه دهخدا
چابک رقیب . [ ب ُ رَ ] (ص مرکب ) حریف ماهر. رقیب چالاک : هر نفس این پرده ٔ چابک رقیب بازییی از پرده برآرد غریب .نظامی (مخزن الاسرار).
-
رقیب الشمس
لغتنامه دهخدا
رقیب الشمس . [ رَ بُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) آفتاب پرست . آفتاب گردان . سیمیچگا. صامریوما. طورنشولی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود. || افریبون . (یادداشت مؤلف ).
-
بی رقیب
دیکشنری فارسی به عربی
غير قابل للتقليد