کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رقعه دوختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رقعه دوختن
لغتنامه دهخدا
رقعه دوختن . [ رُ ع َ / ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) پیوندکردن . (از آنندراج ). وصله بر جامه زدن : چند به شب در سماع جامه دریدن ز شوق روز دگر بامداد رقعه بر آن دوختن . سعدی .هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبرکز بهر جامه رقعه برخواجگان نبشت . سعدی .دو صد رقعه ب...
-
واژههای مشابه
-
رقعة
لغتنامه دهخدا
رقعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ) آواز برخورد تیر مرنشانه را. (ناظم الاطباء). آواز تیر در نشانه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نوشته ٔ موجز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قطعه ٔ کاغذی که در آن نویسند. (از اقرب الموارد). ج ، رِ...
-
رقعة
دیکشنری عربی به فارسی
وصله , وصله کردن , سرهم کردن
-
رقعه نویس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) نامه - نویس .
-
رقعه زدن
لغتنامه دهخدا
رقعه زدن . [ رُ ع َ / ع ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) پیوندن زدن . (از آنندراج ). درپی کردن . وصله کردن : هر نفس داغ دگر بر تن خود سوخت نظام همچو آن رقعه که بر خرقه ٔ پشمینه زنند.نظام دست غیب (ازآنندراج ).
-
رقعة الشطرنج
دیکشنری عربی به فارسی
تخته شطرنج
-
هفت رقعه ٔ ادکن
لغتنامه دهخدا
هفت رقعه ٔ ادکن . [ هََ رُ ع َ / ع ِ ی ِ اَ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از هفت طبقه ٔ زمین است . (برهان ). رجوع به شادروان ادکن شود.
-
جستوجو در متن
-
پاره دوختن
لغتنامه دهخدا
پاره دوختن . [ رَ / رِ ت َ ] (مص مرکب ) در پی نهادن جامه را. وصله کردن . رقعه دوختن . ترقیع. پینه کردن . ترَدّم . تردیم .
-
دوخت
لغتنامه دهخدا
دوخت . (مص مرخم ، اِمص ) دوختن . (ناظم الاطباء). مصدر مرخم دوختن . فعل دوختن . عمل دوختن : برش لباسها را حسین خیاط خود به عهده دارد و دوخت را به شاگردان واگذار می کند. (از یادداشت مؤلف ) : نفرسودم از رقعه بر رقعه دوخت تف دیگران چشم و مغزم بسوخت . سع...
-
دوختنی
لغتنامه دهخدا
دوختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل دوختن . درخور دوخت . رفوپذیر. وصله پذیر.شایسته ٔ رقعه زدن . (از یادداشت مؤلف ) : این خرقه ٔ صدپاره ٔ ما دوختنی نیست .؟
-
پینه زدن
لغتنامه دهخدا
پینه زدن . [ ن َ / ن ِ زَدَ ] (مص مرکب ) وصله کردن . رقعه دوختن : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم رابس که عشاق تو بر جامه ٔ... پینه زنند. علی خراسانی (از آنندراج ).|| سخت شدن پوست پای از بسیار رفتن .
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) (مصدر دیگر یا حاصل مصدر آن دوزش و دوزندگی و مصدرمرخم آن دوخت است ). دوزیدن . پیوند دادن و متصل کردن پارچه های جامه و جز آن با سوزن و نخ بهم . (ناظم الاطباء) (از برهان ). خیاطة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). حوص . حیاصة. (تاج المص...
-
درپی
لغتنامه دهخدا
درپی . [ دَ ](اِ) درپه . درپین . دربه . دربی . پینه و پیوندی که برجامه دوزند. (برهان ). اگرچه اصل آن درپی بوده ، به فتح بای پارسی ، اکنون به کسر، با اعمی و موسی قافیه کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رقعه . (از منتهی الارب ).وصله . و ژنگ . پاره : جئة؛ د...