کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رقصان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رقصان
/raqsān/
معنی
در حال رقصیدن؛ رقصنده.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: رقصاند
بن حال: رقصان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رقصان
لغتنامه دهخدا
رقصان . [ رَ ] (نف ، ق ) صفت حالیه . در حال رقصیدن . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ) : تو نبینی برگها با شاخهاکت زنان رقصان تحریک صبا. مولوی .دست می زد چون رهید از دست مرگ سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ . مولوی . || رقصنده . (فرهنگ فارسی معین ...
-
رقصان
لغتنامه دهخدا
رقصان . [ رَ ق َ ] (ع مص ) پویه دویدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پای کوفتن . (المصادر زوزنی ). رقص . رجوع به رقص شود.
-
رقصان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [عربی. فارسی] raqsān در حال رقصیدن؛ رقصنده.
-
واژههای مشابه
-
swashplate
صفحۀ رقصان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] وسیلهای که با حرکت همزمانِ دَورانی و مایل، سبب هدایت بالگَرد به سمت مورد نظر خلبان میشود
-
tilting-disk valve
دریچۀ صفحهرقصان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] نوعی دریچۀ برسازهای که یک صفحۀ گرد در آن نیمهآزاد حرکت میکند و باعث جریان یافتن خون در بین حفرههای قلب میشود
-
جستوجو در متن
-
دست افشان و پاکوبان
فرهنگ گنجواژه
رقصان.
-
جُم جُمک
لهجه و گویش تهرانی
لرزان ،رقصان
-
آنیتا
فرهنگ نامها
پری رقصان بر روی اب،الهه اب
-
آنیتا
واژهنامه آزاد
پری رقصان بر روی اب،الهه اب
-
چنگ و دست
فرهنگ گنجواژه
دست وبال. چنگ و دست افشان=رقصان.
-
رقصنده
لغتنامه دهخدا
رقصنده .[ رَ ص َ دَ / دِ ] (نف جعلی ) رقص کننده . (یادداشت مؤلف ). رقص کنان . رقصان . رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
مکرهی
لغتنامه دهخدا
مکرهی . [ م ُ رَ ] (حامص ) مُکْرَه بودن . حالت و چگونگی مُکْرَه : آنچنان خوش کس رود در مکرهی کس چنان رقصان رود در گمرهی . مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 238).و رجوع به مُکْرَه و مکرهاً شود.
-
پویه دویدن
لغتنامه دهخدا
پویه دویدن . [ ی َ / ی ِ دَ دَ ] (مص مرکب ) ضباح . ضبح . رَقَص . رَقْص . رَقَصان . فرار. فرّ. شطف و شطوف . مفر. وقصة. عسل و عسلان . (منتهی الارب ). رمل . (صراح ). خبب : ارتجح البعیر؛ جنبید شتر در پویه دویدن . (منتهی الارب ). ارقال ؛ پویه دویدن شتر. ر...