کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رقبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رقبی
/roqbā/
معنی
نوعی حق انتفاع برای مدت معین که مالک در اختیار دیگری میگذارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رقبی
فرهنگ فارسی معین
(رُ با) [ ع . ] (اِ.) حق انتفاعی که به موجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین به شخصی داده شود.
-
رقبی
لغتنامه دهخدا
رقبی . [ رُ با ] (ع اِ) عطا کردن چیزی باشد به کسی بدین شرط که هر کس از آن اول بمیرد آن چیز به ورثه ٔ او بازگردد یا دادن خانه یا زمین ، کسی را که تا حیات خود از آن نفع گیرد و بعد مرگش به دیگری برسد، اوان تقول ان مت قبلی فهی لی و ان مت قبلک فهی لک و هی...
-
رقبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رقبیٰ] (حقوق) roqbā نوعی حق انتفاع برای مدت معین که مالک در اختیار دیگری میگذارد.
-
واژههای همآوا
-
رغبی
لغتنامه دهخدا
رغبی . [ رَ با] (ع مص ) مصدر به معنی رَغَب . (ناظم الاطباء). زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت . (منتهی الارب ). || مزیت نهادن خود را بر دیگری : رغب بنفسه عنه . (منتهی الارب ). رجوع به رغب شود.
-
رغبی
لغتنامه دهخدا
رغبی . [ رُ با ] (ع مص ) مصدر به معنی رَغَب . (ناظم الاطباء). رجوع به رغب شود.
-
جستوجو در متن
-
usufruct
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Usufruct، حق عمری و رقبی، حق استفاده از عین، حق عمری و رقبی داشتن
-
usufructs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفردات، حق عمری و رقبی، حق استفاده از عین، حق عمری و رقبی داشتن
-
ارقاب
لغتنامه دهخدا
ارقاب . [ اِ ] (ع مص ) رُقبی کردن با کسی . (منتهی الأرب ). رُقبی دادن . (زوزنی ). به رقبی دادن خانه یا زمین را. (منتهی الأرب ). برقبی دادن خانه یا جائی ، کسی را. مال را موضوع رقبی قرار دادن . بخشیدن چیزی کسی را بدین وجه که این چیز بعد از وفات من از...
-
تحبیس
لغتنامه دهخدا
تحبیس . [ ت َ ] (ع مص ) بر روی فراش کشیدن مِحْبَس را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فراش را با مِحْبَس [ مِقْرَمه . پرده ٔ پر نقش و نگار ] پوشانیدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصل چیزی را در ملک خود داشتن و ثمره ٔ آن را در راه خدا وقف کردن .(م...
-
عطیه
لغتنامه دهخدا
عطیه . [ ع َ طی ی َ ] (ع اِ) عطیة. عطیت . جایزه . انعام . بخشش : و برخوردار گردانادامیرالمؤمنین را از تو و از آن نعمت بزرگ و عطیه ٔ وافر و موهبت نفیس که ترا داد. (تاریخ بیهقی ص 307). رحمت و برکتهای ایزدی و برکت بنده اش امیرالمؤمنین به تو باد و به آ...
-
اعمار
لغتنامه دهخدا
اعمار. [ اِ ] (ع مص ) باشنده ٔ جایی گردانیدن : اعمره المکان ؛ باشنده ٔ آنجای گردانید. (منتهی الارب ). قرار دادن کسی را در مکانی تا معمور کند آنرا: اعمر فلاناً المکان ؛ جعله یعمره . (از اقرب الموارد). باشنده ٔ جایی گردانیدن . (ناظم الاطباء). || آباد ی...
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (دستور اللغة) (مهذب الاسماء) (دهار). واداشتن . (زوزنی ). بازداشت . بند کردن . قید کردن . بستن . توقیف . زندان . بند. مقابل اطلاق : سیزده سال اگر ماند در خلد کسی برسبیل حبس آن خلد نم...