کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رقاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رقاع
/reqā'/
معنی
۱. [جمعِ رُقعَة] = رقعه
۲. (هنر) در خوشنویسی، نوعی خط از شش خطی که ابنمقله اختراع کرده است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رقاع
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ رقعه ؛ نامه ها، نوشته ها. 2 - پینه هایی که بر جامه زنند. 3 - نام نوعی خط که ابن مقله اختراع کرد.
-
رقاع
لغتنامه دهخدا
رقاع . [ رَق ْ قا] (ع ص ) مرقعدوز. (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ).
-
رقاع
لغتنامه دهخدا
رقاع . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رُقعَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد). ج ِ رقعة؛ پاره ها و نوشته های مختصر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به رقعه شود.- ذات الرقاع ؛ نوعی استخاره . رجوع به ماده ٔ ذات الرقاع شود.- || نام جایگاه...
-
رقاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] reqā' ۱. [جمعِ رُقعَة] = رقعه۲. (هنر) در خوشنویسی، نوعی خط از شش خطی که ابنمقله اختراع کرده است.
-
واژههای مشابه
-
رقاع یمانی
لغتنامه دهخدا
رقاع یمانی . [ رِ ع ِ ی َ ] (اِ مرکب ) دوایی باشد چون جوزالقی مقیی ، جز اینکه شکل رقاع یمانی مثلث و سرش شکافته است . (یادداشت مؤلف ). به جوزالقی ماند اماسر وی شکافته بود و بهترین آن بود که رسیده بود و طبیعت آن گرم و خشک است بلغم و رطوبات معده را ببر...
-
واژههای همآوا
-
رقاء
لغتنامه دهخدا
رقاء. [ رَ ] (ع اِ) فساد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
رقاء
لغتنامه دهخدا
رقاء. [ رَق ْ قا ] (ع ص ) مرد بسیارافسونگر. (ناظم الاطباء). مرد افسونگر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افسونگر. افسونگری استاد. (یادداشت مؤلف ). افسونگر. (ملخص اللغات ) (مهذب الاسماء) (دهار). || کوه نورد. (یادداشت مؤلف ).
-
رقاء
لغتنامه دهخدا
رقاء. [ رَق ْءْ ] (ع مص ) ایستادن آب چشم و خون . (مهذب الاسماء). رقوء. خشک شدن اشک و ایستادن آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ایستادن اشک و خون . (یادداشت مؤلف ). خشک شدن اشک و ایستادن و کذلک رقاء الدم . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برآمدن...
-
رقعا
لغتنامه دهخدا
رقعا. [ رَ ] (ع اِ) یا رقعاء. به معنی سرخس و گیلدارو باشد و آن چوبکی است دوایی که در کنار دریای آبسکون روید و سرخس نیز گویند. سرخس . (یادداشت مؤلف ) (تذکره ٔ داود ضریرانطاکی ) (از اختیارات بدیعی ). هر گیاهی که جبرشکستن کند مانند گیلدارو و آن چوبکی ا...
-
رغاء
لغتنامه دهخدا
رغاء. [ رَغ ْ غا ] (ع اِ)مرغی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
رغاء
لغتنامه دهخدا
رغاء. [ رُ ] (ع اِ) بانگ شتر و مانند آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).- بحرةالرغاء یا بحرالرغاء ؛ موضعی در طائف و آن حضرت (ص ) مسجدی در آن بنا فرمود قال مجدالدین و الی الیوم عامر یُزار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
رغاء
لغتنامه دهخدا
رغاء. [ رُ ] (ع مص ) کفک برآوردن شیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || سخت گریستن کودک . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || بانگ کردن شتر و کفتار و شترمرغ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بانگ کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). بانگ کردن شتر و آهو...