کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رف ء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رف ء
لغتنامه دهخدا
رف ء. [ رَف ْءْ ] (ع مص ) نزدیک کرانه کردن کشتی را؛ رفا السفینه رفاً. || رفو کردن جامه را و پیوستن و نیکو کردن دریدگی و بریدگی آن را؛ رفا الثوب . و یقال : من اغتاب خرق و من استغفر رفاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیوستن و نیکو کردن بریدگی و دریدگ...
-
واژههای مشابه
-
رَف
لهجه و گویش تهرانی
تاقچه سراسری وسط دیوار،پیش بخاری، طاقچه
-
aedicule
رَف آیینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] پدیداری قابمانند در معماری رومی که اشیای آیینی را بر روی آن قرار میدادند
-
relay rack
رَف رله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] محل نصب رله و دیگر تجهیزات
-
piston ring ridge
رَف سیلندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] ناحیۀ بالایی سطح داخلی سیلندر که درمعرض سایش ناشی از حرکت رینگهای پیستون قرار ندارد و قطر آن ثابت باقی میماند
-
ice shelf, shelf ice 1, barrier 3
رَفیخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] یخی ضخیم با رویۀ نسبتاً تخت که در امتداد ساحل قطبی و در خلیجها و خورهای کمعمق تشکیل میشود
-
رف الموقد
دیکشنری عربی به فارسی
طاقچه بالا بخاري
-
خى رف
واژهنامه آزاد
خواهی رفت ، می خواهی بروی
-
رف (طاقچة بالا)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: rap طاری: raf طامه ای: raf-e bâlâ طرقی: raf کشه ای: pela نطنزی: raf
-
واژههای همآوا
-
رفع
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازبینبردن، برطرف کردن ۲. دفع، مدافعه ۳. حل، ساماندهی ۴. ضمه
-
رفع
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بالا بردن ، برکشیدن . 2 - ترقی دادن . 3 - برطرف کردن .
-
رفع
لغتنامه دهخدا
رفع. [ رَ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن چیزی ، خلاف وضع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برداشتن . (از غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن ، خلاف وضع. (آنندراج ) (منتهی الارب ). |...
-
رفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: رفّاء] [قدیمی] raffā رفوگر؛ رفوکننده.