کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفیغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفیغ
لغتنامه دهخدا
رفیغ. [ رَ ] (ع ص ) عیش فراخ و خوش . گویند: عیش رفیغ. (از ناظم الاطباء).عیش فراخ و خوش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
رفیق
واژگان مترادف و متضاد
۱. انیس، حبیب، خلیل، دمخور، دوست، دوستدار، مصاحب، همدم، همراه، همنشین، همنفس، ۲. یار، فاسق ≠ دشمن
-
رفیق
فرهنگ واژههای سره
دوست، همدل، همراه
-
رفیق
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) دوست ، یار، همنشین ، همدم . ج . رفقاء. ؛ ~ نیمه راه کنایه از: کسی که به همراهی خود تا پایان ادامه ندهد.
-
رفیق
لغتنامه دهخدا
رفیق . [ رَ ] (اِخ ) یا رفیق بک العظم .رفیق بن محمودبن خلیل العظم متولد بسال 1284 هَ . ق . و متوفی بسال 1343 هجری قمری از دانشمندان و رجال نهضت فکری سوریه است . وی در دمشق به دنیا آمد و در کودکی به مصر رفت و در سال 1316 هَ . ق . در آنجا سکنی گزید و د...
-
رفیق
لغتنامه دهخدا
رفیق . [ رَ ] (اِخ ) یا رفیق رزق سلوم . رفیق بن موسی رزق سلوم ، متولدبسال 1308 هَ . ق . و مقتول بسال 1334 هَ . ق . از ادبا و گویندگان و حقوقدانان و از آزادیخواهان عرب در عصر ترک بود. در حمص به دنیا آمد و پس از کسب دانش مدتی به رهبانیت گروید ولی بعد، ...
-
رفیق
لغتنامه دهخدا
رفیق . [ رَ ] (ع ص ، اِ) یار. (دهار)(نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). همراه . ج ، رُفَقاء: فاذا تفرقوا ذهب اسم الرفقة لااسم الرفیق و هو واحد و جمع مثل الصدیق . قال اﷲ تعالی : و حسن اولئک رفیقا. (قرآن 69/4). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب...
-
رفیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رفقاء] ra(e)fiq یار؛ دوست؛ همراه.