کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفیع قزوینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفیع قزوینی
لغتنامه دهخدا
رفیع قزوینی . [ رَ ع ِ ق َزْ ] (اِخ ) یا رفیع مشهدی . حسن بیگ رفیع مشهدی ، قزوینی اصل . رجوع به رفیع مشهدی شود.
-
واژههای مشابه
-
رَفِيعُ
فرهنگ واژگان قرآن
بلند
-
رفیعالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: rafieoddin) (عربی) بلند پایه در دین ؛ (در اعلام) نام چند تن از مشاهیر .
-
ربیعةبن رفیع
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن رفیع. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ رُ ف َ ] (اِخ ) ربیعةبن رفیعبن ثعلبةبن ضبیعةبن ربیعةبن بریدةبن سماک بن عوف بن امری ءالقیس بن بهثةبن سلیم سلمی ... از صحابه ٔحضرت رسول بشمار است و او را «ابن دغنة» میگفتند چه نام مادرش دغنة بود. رجوع به الاصابة ج 1 قسم 1...
-
رده رفیع
لغتنامه دهخدا
رده رفیع. [ رَ دِ رَ ] (اِخ ) قصبه ای از بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان . سکنه ٔ آن 2000 تن . آب آنجا از نهر کرخه . محصولات عمده ٔ آن غلات و برنج و لبنیات . راه آنجا در تابستان اتومبیلرو. بنای تاریخی آنجا امام زاده ابودبون و ساکنان آنجا از طایفه ٔ عشا...
-
رفیع ابهری
لغتنامه دهخدا
رفیع ابهری . [ رَ ع ِ اَ هََ ] (اِخ ) یا رفیع کرمانی . رجوع به رفیعالدین (... کرمانی ) شود.
-
رفیع شهرستانی
لغتنامه دهخدا
رفیع شهرستانی . [ رَ ع ِ ش َ رِ ] (اِخ ) میرزا رفیع شهرستانی از گویندگان و مشاهیر رجال قرن یازدهم هجری قمری و از اجله ٔ سادات شهرستان بود ودر عهد شاه عباس ابتدا سمت احتساب ممالک محروسه داشت و پس از مرگ بنی عم خود میرزا رضی منصب صدارت یافت و در زمان ش...
-
رفیع شیرازی
لغتنامه دهخدا
رفیع شیرازی . [ رَ ع ِ] (اِخ ) رفیعالدین مرزبان شیرازی یا فارسی ، از گویندگان قدیم معاصر حنظله ٔ بادغیسی و ابوسلیک گرگانی و به روایتی هم عصر سلجوقیان بود. ابیات زیر از اوست :چرا ز صحبت مرغان نفور شد سیمرغ خروس را نتوانست دید با افسر. #از گل و سوسن نم...
-
رفیع فارسی
لغتنامه دهخدا
رفیع فارسی . [ رَ ع ِ ] (اِخ ) یا رفیع شیرازی . رجوع به رفیع شیرازی شود.
-
رفیع کرمانی
لغتنامه دهخدا
رفیع کرمانی . [ رَع ِ ک ِ ] (اِخ ) یا رفیعالدین کرمانی . رجوع به رفیعالدین (کرمانی ...) شود.
-
رفیع مروزی
لغتنامه دهخدا
رفیع مروزی . [ رَ ع ِ مَرْ وَ] (اِخ ) از گویندگان عهد سلاجقه ٔ خراسان بود و در رفعت سخن از جوزا درگذشته بود و حسن و جمال کلام وی بساط حسن حورا درنوشته . اشعار زیر او راست : در عشق اگر نه ازسر افسر بنهی ترسم که سوی وصل پری پر بنهی شرط است که چون در حر...
-
باغ رفیع
لغتنامه دهخدا
باغ رفیع. [ غ ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باغ بدیع. کنایه از بهشت عنبرسرشت . (برهان ).
-
مقام رفیع
دیکشنری فارسی به عربی
ارتفاع
-
رفيع المستوى
دیکشنری عربی به فارسی
بلند پايه