کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفیعالدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفیعالدین
لغتنامه دهخدا
رفیعالدین . [ رَ عُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به رفیع (لنبانی ...) شود.
-
رفیعالدین
لغتنامه دهخدا
رفیعالدین . [ رَ عُدْ دی ] (اِخ ) رفیعالدین کرمانی ، یا رفیعالدین بکرانی از ابهر بود اما در کرمان نشستی و در عهد غزان نماند. اشعار فارسی بی نظیر دارد و مردی فاضل بود و این رباعی او راست :با چرخ ستیزه با فلک جنگ مکن اززخم زمانه ناله چون چنگ مکن در خاک...
-
رفیعالدین
لغتنامه دهخدا
رفیعالدین . [ رَ عُدْ دی ] (اِخ ) نیشابوری . از گویندگان اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری قمری بود. و صاحب تذکره ٔ عرفات او را ستوده است . ابیات زیر ازوست :ز سنبلی که عذارت بر ارغوان افکندهزار سوز درین جان ناتوان افکندبگو که تیر جفا بر که راست خ...
-
رفیعالدین
لغتنامه دهخدا
رفیعالدین . [ رَ عُدْ دی ] (اِخ ) واعظ قزوینی ، مؤلف کتاب ابواب الجنان از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری است . رجوع به واعظ قزوینی شود.
-
رفیعالدین
لغتنامه دهخدا
رفیعالدین . [ رَ عُدْ دی ] (اِخ ) یا رفیع تبریزی . محمدبن علی بن احمد از مشاهیر و منجمان تبریز بوده . کتابی بنام مفتاح الاسرار در احکام کلی موالید و قرانات و احکام طالع و متعلقات آن بنام شاه خان تألیف کرده است . (دانشمندان آذربایجان ص 160).
-
رفیعالدین
لغتنامه دهخدا
رفیعالدین . [ رَ عُدْ دی ] (اِخ ) یا رفیعشیرازی . یا رفیع فارسی . رجوع به رفیع شیرازی در همین لغت نامه و رفیعالدین مرزبان فارسی در لباب الالباب چ لیدن ج 2 صص 398 - 400 شود.
-
واژههای مشابه
-
رفیعالدین جیلی
لغتنامه دهخدا
رفیعالدین جیلی . [ رَ عُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) ابوحامد عبدالعزیزبن عبدالواحد، یکی از بزرگترین اطبا و حکمای اسلام و از مردم فیلمان بود که قصبه ای از توابع گیلان است . در فقه ید طولی داشت و در دمشق بتدریس فقه وحکمت مشغول بود و بعد سمت قاضی بعلبک و پس از آن...
-
رفیعالدین قزوینی
لغتنامه دهخدا
رفیعالدین قزوینی . [ رَ عُدْ دی ن ِ ق َزْ ] (اِخ ) رفیعالدین واعظ قزوینی . رجوع به رفیعالدین واعظ و واعظ قزوینی و فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 317 شود.
-
رفیعالدین نیشابوری
لغتنامه دهخدا
رفیعالدین نیشابوری . [ رَ عُدْ دی ن ِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به رفیعالدین (نیشابوری از گویندگان قرن چهارم هجری قمری ...) شود.
-
جستوجو در متن
-
رفیع کرمانی
لغتنامه دهخدا
رفیع کرمانی . [ رَع ِ ک ِ ] (اِخ ) یا رفیعالدین کرمانی . رجوع به رفیعالدین (کرمانی ...) شود.
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) بکرانی . ابن رفیعالدین . رجوع به رجال حبیب السیر ص 25 و رکن الدین (ابن رفیعالدین کرمانی ) شود.
-
پیلمان
لغتنامه دهخدا
پیلمان . (اِخ ) فیلمان . شهری از گیلان و از آنجاست ، رفیعالدین الجیلی الفیلمانی . رجوع به پیلمان شهر شود.
-
رفیع ابهری
لغتنامه دهخدا
رفیع ابهری . [ رَ ع ِ اَ هََ ] (اِخ ) یا رفیع کرمانی . رجوع به رفیعالدین (... کرمانی ) شود.