کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رفیده
/rafide/
معنی
بالشتکی که خمیر نان را روی آن پهن و نازک میکنند و به تنور میزنند؛ بالشتک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفیده
فرهنگ فارسی معین
(رَ دَ یا دِ) (اِ.) بالش کوچکی که خمیر نان را بر بالای آن گسترانند و بر تنور بندند.
-
رفیده
لغتنامه دهخدا
رفیده . [ رَ دَ / دِ ](اِ) لته و کهنه ای چند که مثال گرد بالشی بر هم دوزند و خمیر نان را روی آن گسترانیده بر تنور بندند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ناوند.نابند. (یادداشت مؤلف ). رُفَیدَه [در قاین خراسان ]بالش کوچکی که خمیرنان را...
-
رفیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rafide بالشتکی که خمیر نان را روی آن پهن و نازک میکنند و به تنور میزنند؛ بالشتک.
-
واژههای مشابه
-
رفیدة
لغتنامه دهخدا
رفیدة. [ رُ ف َ دَ ] (اِخ ) قبیله ای است و قیل لهم الرفیدات . (منتهی الارب ).
-
رَفیده
لهجه و گویش تهرانی
بالشک چسباندن خمیر به تنور
-
واژههای همآوا
-
رَفیده
لهجه و گویش تهرانی
بالشک چسباندن خمیر به تنور
-
جستوجو در متن
-
raphidiferous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رفیده
-
کمایوک
لغتنامه دهخدا
کمایوک . [ ک ُ ] (اِ) به معنی رفیده باشد و آن چیزی است که از لته و کهنه ، مانند بالشی دوزند و خمیرنان را بروی آن پهن ساخته بر تنور چسبانند (برهان ).چیزی که از پارچه های کهنه مانند گردبالش سازند و نان را پهن ساخته بر تنور بندند و رفیده نیز گویند. (آنن...
-
ناوند
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِمر.) بالشچه ای که خمیر پهن کرده بر آن نهند و بر دیوار تنور تافته چسبانند تا نان بپزد، رفیده ، نابند.
-
کما
لغتنامه دهخدا
کما. [ ک َ ] (اِ) آستین رفیده را گویند و رفیده لته ٔچندی است که مانند گرد بالشی دوزند و خمیر نان را بر بالای آن پهن سازند و بر تنور چسبانند و آستینی هم بر آن نصب کنند تا به ساعد و بازو از آتش آسیبی نرسد. (برهان ) (آنندراج ). آستین رفیده یعنی آستین گر...
-
عذرة
لغتنامه دهخدا
عذرة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن زیداللات بن رفیدة. از بنی کلاب از قضاعة از قحطان جدی جاهلی است از نسل اوست کنانه ٔ عذرة. (از اعلام زرکلی ).
-
ناوند
لغتنامه دهخدا
ناوند. [ وَ ] (اِ مرکب ) نان بند. بالشچه ای که خمیر پهن کرده بر آن نهند و بر دیوار تنور تفته دوسانند پختن نان را. لَپّو. رفیده . نابند.