کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفوگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفوگری
لغتنامه دهخدا
رفوگری . [ رَ / رُ گ َ ] (حامص مرکب ) رفوکاری . (ناظم الاطباء). شغل رفوگر. حرفه ٔ رفوگر. عمل رفوگر. (یادداشت مؤلف ). همگری : ره امان نتوان رفت و دل رهین امل رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا. خاقانی .|| دکان رفوگر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفوکاری شود.
-
جستوجو در متن
-
ورنگ
لغتنامه دهخدا
ورنگ . [ وَ رَ ] (اِ) پاره و رقعه . || رفوگری . (ناظم الاطباء).
-
رفوکاری
لغتنامه دهخدا
رفوکاری . [ رَ / رُ ] (حامص مرکب ) عمل رفو کردن و شغل رفوگر. (ناظم الاطباء). به معنی رفو کردن . (آنندراج ) : مقام رفوکاریش در عراق به یک جفت تار هنر گشته طاق . ملاطغرا (در تعریف دوتار ازآنندراج ).رجوع به رفوگری شود.
-
مروق
لغتنامه دهخدا
مروق . [ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترویق . رجوع به ترویق شود. صاف کننده . پالاینده . || رواق سازنده یعنی معمار و کسی که پرده بر سقف خانه بندد. (غیاث ) (آنندراج ) : قدرش مروقیست بر این سقف لاجوردفرش رفوگری است بر این فرش باستان .خاقانی .
-
رهین
لغتنامه دهخدا
رهین . [ رَ ] (ع ص ، اِ) گروی . (منتهی الارب ). گروگذاشته شده . مرهون . (یادداشت مؤلف ). گروکرده شده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). گروکرده . (دهار) (از اقرب الموارد) : اگر من به حب محمد رهینم تو چونی عدوی رهین محمد. ناصرخسرو.هیبت و رای ترا هست رهی و ...
-
رفوگر
لغتنامه دهخدا
رفوگر. [ رَ / رُ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که رفو می نماید. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 6). رفاء. (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ) (دهار). لاقط. (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ). همگر. آنکه رفو کند. (یادداشت مؤلف ). کسی که شغلش رفو کردن جامه و پارچه اس...
-
نابینا
لغتنامه دهخدا
نابینا. (ص مرکب ) کور. (آنندراج ). ضریر. اعمی . عمیاء.اکمه . محجوب . کفیف . مکفوف . (دهار). ضراکه . ضریک . مطموس . طِلّیس . عش . اعشی . (منتهی الارب ). آن که بینائی ندارد. آن که چیزی نمی بیند. مقابل بینا : آن که زلفین و گیسویت پیراست گرچه دینار یا در...
-
امان
لغتنامه دهخدا
امان . [ اَ ] (ع مص ) ایمن شدن . (مصادر زوزنی ). بی ترس و بیم گردیدن . بی بیمی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). زنهاری . (منتهی الارب ) (بهار عجم ). بی خوف بودن و ایمنی . (آنندراج ). آرامش و اطمینان . (از اقرب الموارد) : آنرا پس سخت...
-
اسم مصدر
لغتنامه دهخدا
اسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخیر در «بهجةالمرضیة»...