کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
رفح
لغتنامه دهخدا
رفح . [ رَ ف َ ] (اِخ ) منزلی است در راه بغداد در طریق مصر بعد از داروم ، از این مکان تا عسقلان دو روز راه است برای کسی که به مصرمی رود و اول رفح که فعلاً خراب شده است شهر آبادی بوده است . (از معجم البلدان ج 4) (از یادداشت مؤلف ).
-
رفح
لغتنامه دهخدا
رفح . [ ] (اِخ ) شخصی از نسل افرائیم . (قاموس کتاب مقدس ).
-
رَفَه
لهجه و گویش بختیاری
ra:fa رَف، طاقچه.
-
رَفه
لهجه و گویش تهرانی
طاقچه ،رف
-
جستوجو در متن
-
رفوه
لغتنامه دهخدا
رفوه . [ رُ ] (ع مص ) فراخ و آسان شدن زندگانی و رسیدن به نعمت و فراخی روزی . (ناظم الاطباء). فراخ شدن زندگانی . (از اقرب الموارد). مصدر به معانی رَفْه . (منتهی الارب ). رجوع به رفه شود. || بر آب آمدن شتران هر روز که خواستند. (ناظم الاطباء) (از اقرب ا...
-
رفاه
لغتنامه دهخدا
رفاه . [ رَ ] (ع اِمص ) آسودگی و استراحت . (ناظم الاطباء). || ناز و نعمت . (از ناظم الاطباء). || فراخی عیش . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || سازواری . || تن آسایی . (ناظم الاطباء). تن آسانی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || ج ِ رفه . که به...
-
گاندارید
لغتنامه دهخدا
گاندارید. (اِخ ) گاندرید. گانگرید. در قدیم مردمان کنار رود گنگ را بنام گاندرید میخواندند و پادشاه آن مملکت را در زمان فتوحات اسکندر، کساندرامِس مینامیدند و قوای او در جنگ با اسکندر از این قرار بود: 20 هزار سوار، 120 هزار پیاده ، دو هزار ارابه و چهل ه...
-
تن آسائی
لغتنامه دهخدا
تن آسائی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) رفه .(منتهی الارب ). تن آسانی . (ناظم الاطباء) : تن آسائی و کاهلی دور کن بکوش و ز رنج تنت سور کن . فردوسی .تن آسائی خویش جستن در این نه افروزش تاج و تخت و نگین . فردوسی .چه جستن جز ازتخت و تاج و نگین تن آسائی و گنج ایر...
-
مراخاة
لغتنامه دهخدا
مراخاة. [ م ُ ] (ع مص ) دور کردن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). گویند: خلت الفرار یراخی الاجل . (اقرب الموارد). || نرم و سست گردانیدن . (آنندراج ):راخاه ؛ جعله رخواً و راخاله من خناقة؛ رفه عنه . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن زمانه ...
-
تفة
لغتنامه دهخدا
تفة. [ ت ُ ف َ / ت ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) زن خوار و ذلیل . (منتهی الارب ). || سیاه گوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). جانورکی چون بچه سگ یا موش . (ازاقرب الموارد). عناق الارض . غنجل . قراقلاغ . تمیله . قره قولاق . برید. فرانق . قره قو...
-
ترفیه
لغتنامه دهخدا
ترفیه . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن کار بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). آسوده داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رهایِش دادن از غم و اندوه و آسایش دادن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). آسودگی و آسایش دا...
-
رمه
لغتنامه دهخدا
رمه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ) گله ٔ گوسفند و ایلخی اسب .(برهان ). گله ٔ گوسفند. (آنندراج ). گله ٔ گوسفند و امثال آنها. (فرهنگ نظام ). گله ٔ گوسپندان . (ناظم الاطباء). سیله . رمک . (برهان ). رَمَق . (منتهی الارب ) (المعرب جوالیقی ). قطیع. ثَلّة. (منتهی ...
-
پروین
لغتنامه دهخدا
پروین . [ پ َرْ ] (اِخ ) شش ستاره است یک به دیگر خزیده مانند خوشه ٔ انگور. (التفهیم بیرونی ). چند ستاره ٔ کوچک باشد یکجا جمع شده در کوهان ثور و آنرا بعربی ثریا خوانند و نام منزلی است از جمله ٔ 28 منزل قمر و بعضی گویند این ستاره ها دنبه ٔ حمل است نه ک...
-
ثریا
لغتنامه دهخدا
ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (ع ص ، اِ) مصغر ثروی . || (اِخ ) پروین پرن . پرند. پرو. پروه . رَفه . رَمه . نرگسه . نرگسه ٔ چرخ . نرگسه ٔ سقف لاجورد. و آن منزل سوم است از منازل قمر پس از بطین و پیش از دبران و آن شش ستاره است برکوهان ثور. عرب جای آنرا بر دنبه...