کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفعا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفعا
لغتنامه دهخدا
رفعا. [ رَ ] (اِخ ) ملا رفعا یا [رافع] بخاری در هند صحبت شیخ ابوالفضل را دریافت و خود از گویندگان قرن یازده هجری قمری بود و در نزد پادشاه تقربی خاص داشت . اما بسبب اینکه فرمان شاه را رعایت نکرده بود شاه سوگند یاد کرد که خون او بریزد، ولی به التماس یع...
-
واژههای همآوا
-
رفاء
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص فا.) (اِمص .) پیوستگی ، سازگاری .
-
رفاء
فرهنگ فارسی معین
(رَ فّ) [ ع . ] (ص .) رفوگر، رفوکننده .
-
رفاء
لغتنامه دهخدا
رفاء. [ رَف ْ فا ] (ع ص ) رفوگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (دهار).
-
رفاء
لغتنامه دهخدا
رفاء. [ رِ ] (ع اِمص ) سازگاری . (دهار). اتفاق . حسن اجتماع . سکون . طمأنینه . سازواری . سازوار آمدن . سازگاری . پیوستگی . برچسبانی .- بالرفاء والبنین ؛ دعایی است به تازه داماد یا تازه بیوک : خداوند شما را به یکدیگر مهربان کناد و پسران دهاد. (یاددا...
-
رفاء
لغتنامه دهخدا
رفاء. [ رِ ] (ع مص ) آرام دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصدر است به معنی مرافاة. (ناظم الاطباء). || صلح کردن میان کسان و نیکو نمودن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || سازوار آمدن . (منتهی الارب ). باکسی موافقت کردن . (دهار). || برچسبان شدن ...
-
رفاع
لغتنامه دهخدا
رفاع . [ رَ ] (ع اِ) یا رِفاع . ایام غله ٔ دروده را به خرمنگاه آوردن . یقال : هذه ایام رفاع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). وقت برداشتن غله . (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). || (مص ) پر شدن زراعت از دانه . (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
رفاع
لغتنامه دهخدا
رفاع . [ رِ ] (ع اِ) رَفاع . (منتهی الارب ). رجوع به رَفاع شود.
-
جستوجو در متن
-
طباق
لغتنامه دهخدا
طباق . [ طِ ] (ع اِ) موافق . برابر. و منه : والسموات طباق ٌ، جهت مطابقه بعض مر بعض را. یا آنکه بعض آن بالای بعض است . (منتهی الارب ). قوله تعالی : الذی خلق سبع سموات طباقاً ؛ آن خدائی که بیافرید هفت آسمان را طبق بر بالا نهاد. یقال : اطبقت الشی ٔ؛ اذا...
-
استدراک
لغتنامه دهخدا
استدراک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دریافت . دریافتن . دریافتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || طلب دریافتن چیزی کردن . طلب دریافت کردن . || استدراک مافات ؛ تدارک آن . تدارک کردن مافات را. اراده کردن تدارک مافات را بچیزی . (منتهی الارب ). || غلط گ...
-
جارة
لغتنامه دهخدا
جارة. [ جارْ رَ ] (ع ص ، اِ) جردهنده . کسره دهنده . || راه بسوی آب . || شتری که به مهار کشیده شود. فاعلةبمعنی مفعولة مثل راضیة و دافق بمعنی مرضیة و مدفوق . و فی الحدیث : لا صدقةَ فی الابل الجارة و هی رکائب القوم لان الصدقة فی السوائم . (منتهی الارب )...