کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفتنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رفتنی
معنی
(رَ تَ) (ص لیا.) 1 - حرکت کردنی . 2 - درگذشتنی . 3 - فناپذیر، مردنی .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. عازم، مسافر
۲. محتضر، مردنی
دیکشنری
goner
-
جستوجوی دقیق
-
رفتنی
واژگان مترادف و متضاد
۱. عازم، مسافر ۲. محتضر، مردنی
-
رفتنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ← صاحبمنصب رفتنی
-
رفتنی
فرهنگ فارسی معین
(رَ تَ) (ص لیا.) 1 - حرکت کردنی . 2 - درگذشتنی . 3 - فناپذیر، مردنی .
-
رفتنی
لغتنامه دهخدا
رفتنی . [ رَ ت َ ] (ص لیاقت ) گذشتنی . (ناظم الاطباء). خلاف ماندنی . مقابل ماندنی و ماندگار. کسی که رفتنش لازم باشد. (یادداشت مولف ). هر چیزی که می رود و در می گذرد. (ناظم الاطباء). گذشتنی . (فرهنگ فارسی معین ) : ورا کرد پدرود و با او بگفت که من رفتن...
-
واژههای مشابه
-
lame duck
صاحبمنصب رفتنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مقام مسئولی که جانشین او مشخص شده است و هفتههای آخر مسئولیتش را میگذراند متـ . رفتنی
-
از بین رفتنی
دیکشنری فارسی به عربی
ناقص
-
جستوجو در متن
-
losable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوشحالی، از دست رفتنی، برباد رفتنی
-
روفتنی
لغتنامه دهخدا
روفتنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) رُفتنَی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفتنی و رفتن شود.
-
goners
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گونرها، رفتنی، مردنی
-
imperfect
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناقص، ناکامل، از بین رفتنی، نا تمام
-
goner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گنر، رفتنی، مردنی
-
رفتگار
لغتنامه دهخدا
رفتگار. [ رَ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) مقابل ماندگار. رفتنی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفتنی شود.
-
ماندنی شدن
واژگان مترادف و متضاد
ساکنشدن، مقیم شدن، رحل اقامت افکندن، ماندگارگشتن ≠ رفتنی