کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفتم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفتم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bešdu(n) طاری: bešoyu(n) طامه ای: bošeɹo(n)/ bošso(n) طرقی: bešoyo(n) کشه ای: bešoyo(n) نطنزی: bašiyo(n)
-
جستوجو در متن
-
sailed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رفتم، با ناز و عشوه حرکت کردن
-
کَش
لهجه و گویش تهرانی
مرتبه، صد مرتبه رفتم آنجا
-
کِش
لهجه و گویش تهرانی
بار: صد کش رفتم بازار
-
پرآرزو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) por[']ārezu بسیارآرزومند؛ دارای آرزوی بسیار: ◻︎ کنون گر شاد و گر غمناک رفتم / دلی پرآرزو با خاک رفتم (عطار۱: ۲۰۲).
-
ها، ـ وا، ـ ا، ـ یا (پسوند ترکیبی)
لهجه و گویش تهرانی
تأکید،دیگر اینجا نیائیها،رفتمها، میرمها (تهدید)، میزنما (تهدید )
-
ناصیه کوبان
لغتنامه دهخدا
ناصیه کوبان . [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) سجده کنان . در حالت پیشانی به زمین سائیدن : پای کوبان بحرم رفتم و عیبم کردندبر در دیرمغان ناصیه کوبان رفتم .عرفی (ازآنندراج ).
-
هنی
لغتنامه دهخدا
هنی . [ هََ ن ْی ْ ] (ع مص ) کردن . (منتهی الارب ): ذهبت و هنیت ؛ کنایه از رفتم و کاری را کردم . (از اقرب الموارد).
-
بندنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bandande کسی که چیزی را میبندد: ◻︎ گفت که دیوانه نهای، لایق این خانه نهای / رفتم و دیوانه شدم سلسلهبندنده شدم (مولوی۲: ۵۴۰).
-
دیشبی
لغتنامه دهخدا
دیشبی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به دیشب . دوشین . دوشینه . || (ق مرکب ) در تداول عامه دیشب ؛ همین دیشبی بخانه اش رفتم .
-
بیواز کردن
لغتنامه دهخدا
بیواز کردن . [ بی ک َ دَ ] (مص مرکب ) اجابت کردن : بامید رفتم بدرگاه اوامید مرا جمله بیواز کرد.بهرامی (از فرهنگ اسدی ).
-
دریا شکل
لغتنامه دهخدا
دریا شکل . [ دَرْ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) بشکل دریا. چون دریا : دوستگانی دادشاهم جام دریاشکل و من خوردم آن جام و شکوفه کردم و رفتم ز دست .خاقانی .
-
کاری
لغتنامه دهخدا
کاری . (ص نسبی ) منسوب به «کار» از قراء اصفهان . سمعانی گوید: «بدانجا رفتم تا از جماعتی حدیث شنوم و شبی در آن گذرانیدم ». (از انساب سمعانی ورق 471 الف ).
-
اشتم
واژهنامه آزاد
(روستای خلار، استان فارس) رَفتَم. (گویش خلاری مرکب از بستکی و لاری و پهلوی است. این روستا در دو منزلی شمال غرب شیراز قرار دارد.)